تاملاتی در آثار چند چهره‌ی معتبر شعر امروز ایران



*برای خواندن تصاویر، بر روی آن‌ها کلیک و بعد از ذخیره‌کردن بر روی کامپیوتر خود، با کمی زوم روی آن‌ها، سطرها را مشاهده کنید.



هفته نامه شهروند امروز

مقاله2

 

از شعر متفاوت تا شعر متفاوط

فرض ما اين است كه درك مقوله ‌يا وضعيت پست مدرن، امري اجتناب ناپذير است. فرض ديگر ما بر اين موضوع متكي است كه مقوله‌ي مورد نظر در شرق و غرب با برخوردهاي سلبي و ثبوتي مواجه بوده و هست. به هرصورت برخي بر اين باورند كه پست مدرنسيم را بايد نقد مدرنيته، بحراني تكميل كننده‌ي پروژه‌ي نيمه تمام مدرنيته، آخرين مرحله و پايان عمر مدرنيته، پايان عصر نو و ... به حساب آورد.

گاه نيز پست مدرنيته را مرحله اي فراتر از مدرنيته دانسته اند: «عصر ظهوركامپيوترها، عصر تكنولوژي‌هاي پيشرفته، عصر اطلاعات، عصر رسانه ها»! خلاصه اين كه پست مدرنيته را به سختي بيانگر عصر يا دوره اي جديد دانسته اند كه به دنبال مدرن آمده». از اين رو توالي تاريخي و زماني را امر چندان تعيين كننده اي در تعريف و تشخيص پست مدرنيته به حساب نمي‌آورند.

( روی ادامه مطلب کلیک کنید)

ادامه نوشته

مقاله 1

 

وسوسه نبود ،‌ ضرورت بود

 

وقتي مجمع الجزاير گولاك اثر الكساندر سولژ نتيسين در سال 1973 منتشر شد تقدس زدايي از ماركسيسم ـ لينيسم آغاز شد . بي آنكه ظاهراً‌ ناله ها به فرياد بدل گردد . تخريب ديوار برلين (1989) همچون نماد فروپاشي كمونيسم صورت گرفت و به قول پست مدرنيست ها ، جهان با شكست يك كلان روديت رو به رو گرديد . خلاصه تر از اين نمي توان نوشت كه در اين ميان انقلاب اسلامي ايران روي داد . ايقان ايدئولوژيكي جاي خود را به ترديد در كلان روايت ها سپرد . اگر اين حرف خانم جوديت باتلر استاد معروف فلسفه درست باشد كه مي گويد : « نوشته هاي دريدا به نحو مؤثر و فراگيري نظر ما را راجع به زبان ،‌ فلسفه ،‌ نقاشي ،‌ ادبيات ،‌ ارتباطات ،‌ اخلاق و سياست تغيير داده است » حوادث و وقايع مهم و درخور توجهي همچون تخريب ديوار برلين و وقوع انقلاب اسلامي و جنگ ايران و عراق كافي است تا به سرعت ادبيات براندازي و آرمان گرايي هاي ايدئولوژيكي كنار گذاشته شوند . و شاعران و نويسندگان با قرائتي ديگر از جهان و تكثر مفاهيم رو به رو گردند . دوربين ها به سرعت جايشان را عوض كردند . در عرصه ي شعر ،‌ نيز تغيير جهان آن هم با تيراژ دو هزارتايي كه به شوخي تبديل و كتاب هاي جلد سفيد از گردونه كه خارج شد ،‌ جبر تاريخي ،‌ مطالبات و مطالعات جديدي را پيشنهاد كرد . بنابراين با گذشت زمان و تعيين و تثبيت محورهاي جامعه ي جديد ، رويكرد به مطالعه ي كتاب هاي روانشناسي و فلسفي آغاز شد . تصادفي نيست كه در آغاز يا نيمه ي اول دهه ي هفتاد خورشيدي با تأليف و ترجمه روز افزون مقولات و كتاب هاي فلسفي رو به رو ايم .

شعر امروز ايران از دهه ي شصت به بعد نمي توانست با معيارهاي شعر دهه هاي پيشين كه جز رد مفاهيم همه زماني ،‌موضوعيت خود را از دست داده بود ،‌ به حيات خود ادامه دهد . از اين رو شعر يكدستِ پيش از انقلاب ،‌ به تنوع و ديگر نويسي روي آورد . من به طور مشروح در جلد دوم « گزاره هاي منفرد » انواع گونه هاي شعر بعد از انقلاب را برشمرده ام . ناگفته پيداست كه از اواسط دهه ي هفتاد تا اويل دهه ي هشتاد با انواع ديگر شعر روبه رو بوده ام كه در خور مطالعه و انتقادي جدي تر است .

اين متن تنها بر يكي از گونه هاي شعر ـ نه به عنوان يكه و يگانه ترين نوع ـ درنگ
مي كند : شعرهايي كه زير عنوان كلي « متفاوت نويسي » قرار مي گيرند و در پاره اي موارد با يكديگر متفاوت اند . در شعرهاي مورد اشاره ،‌ طنين و پژواك ديدگاه بعضاً متناقض فلاسفه ي پست مدرن به گوش مي رسد تا جايي كه برخي از شاعران نسبتاً جوان ،‌ فرضاً‌ در تعارض با استبداد نحوي از آن طرف بام آويزان اند ! از طرفي برخي شاعران و منتقدين محافظه كار ،‌ هر گونه نقض قطعيتي را در جهان معنا و زبان نوعي ارتداد ادبي و ... تلقي ،‌ و شاعران ديگر نويس را به رونويسي از گزاره هاي تئوريك محكوم مي كنند . بورخس اما در مورد اين نگاه متفاوت در شعر امروز ايران ،‌ نظر ديگري دارد ! بورخس با روايتي غير بورخسي مي گويد :

« وقتي ويكتور اوكاپو مثلاً متهم مي شود كه طرفدار بيگانه است و گفته مي شود كه آرژانتيني نيست مي توانست بگويد كه من از چيزهاي بيگانه لذت مي برم ،‌ درست به اين دليل كه آرژانتيني هستم » . دلم نمي خواهد براي اثبات اين نكته كه جهانِ دهكده اي ،‌ با حفظ روحيه ي قومي ،‌ عرصه ي تأثيرگذاري و تأثيرپذيري هاست به آراء غير خودي ها! متوسل شوم ولي چارلزجنكس معمار ـ گناهش به گردن خودش ـ مي گويد : چون
پست مدرنيسم نخبه گرا نيست ،‌ غير غربي ها زودتر مي توانند با آن اُخت شوند
 ( حافظه! )

وقتي اسكات لش معتقد است كه : ... فرهنگ پست مدرن در واقع وجود دارد اما ليوتار آن را به درستي درنيافته است و فوكو مي گويد : من نمي دانم پست مدرنيسم چيست ؟!

منِ شاعر طبعاً‌بايد بروم پي نظر بازي هايم ! شايد به همين دليل با برداشتِ جنابِ ديويد هال استاد آمريكايي فلسفه ي تطبيقي از پست مدرنيسم نزديكتر م كه مي گويد آئين كنفوسيوسي و مكتب فلسفي تائو ،‌ نگرشي همانند نگرش پست مدرنيستي دارند تا آنجا كه پست مدرنيسم خواهان يافتن وسيله اي براي تفكر درباره ي تمايز است ،‌ استدلال من در قوي ترين و متناقض ترين شكل خود به اين ادعا بالغ مي شود كه چين كلاسيك به معناي واقعي پست مدرن است . ديوهال بر اين نكات انگشت مي گذارد كه تماميت تائوئيستي افقي است نه عمودي ،‌ هيچ سلسله مراتبي در كار نيست ‌، در جهان شناسي تائوئيستي هيچ گونه زنجيره ي بزرگ هستي و يا مدارج كمالات متصور نيست ... و يا اينكه مكتب تائو و مكتب كنفوسيوس ،  شيوه ي فهم و گفتمان زيباشناسانه را بر گفتمان عقلي ترجيح مي دهد و ... و با اين برداشت از پست مدرنيسم نيز احساس قرابت مي كنم كه شورش سياسي دانشجويان و حمله ي آنان به حكومت فرانسه ( 1968 ) را هم صدا با نقد بسا ساختارگرا ازعقل و مراجع قدرت بررسي مي كند و با برداشتي از پست مدرنيسم دورم كه به بهانه ي « پايان تاريخ » طبقات زحمتكش و مقوله ي فرهنگ را ناديده مي گيرد . به اين ديدگاه ها نيز علاقه مندم :

ـ اهميت تنوع ،‌ ضرورت تساهل و لزوم تفاهم از جمله عوامل وجدآفرين اين نحله ي فكري است

ـ نبايد پست مدرنيسم ،‌ استعاره اي روشنفكرانه و يا يك مبحث مهم دانشگاهي تلقي شود كه صرفاً در محافل ادبي و خارج از بطن زندگي روزمره مجال تحقق مي يابد . آن را مقطع مهمي از تاريخ بشر بايد دانست كه امكاناتي جديد و بي سابقه را در اختيار
انسان ها مي گذارد . پست مدرنيسم ... امكان تماس انسان ها با يكديگر و فرهنگ هاي گوناگون را فراهم مي آورد .

ـ روحيات پست مدرن ـ كه در كشمير [ نيز ! ] به سادگي قابل ذكر و توصيف است ـ تركيبي است از لذت و نوستالوژي فرهنگي ،‌ ملخمه اي از شيزوفرني و به چالش طلبيدن اختيارات عمده ي دولت و مقوله هاي پذيرفته شده ي مدرنيته همچون

ـ از منظر زيبايي شناسي مي توان پست مدرنيسم را تا زمان هوم دنبال كرد ( از حافظه)

ـ [ به رغم « وانمودن » هاي « بودريار» ي ،‌ واقعيت همچنان وجود دارد ] نزد بسياري واقعيت همچنان همان است كه هميشه بوده : سخت ،‌ استوار . پايدار و دشوار . آن ها پيش از آن كه خود را تسليم نشخوار كردن تصاوير كنند ،‌ نياز به اين دارند كه
دندان هايشان را در ناي واقعي فرو برند .

توجه من به ذوقيات زيبايي شناسي پست مدرنيسم ،‌ به منزله ي پذيرش جنبه هاي منفعل و آسيب پذير فرهنگي ـ اجتماعي آن نيست .

در هر صورت بخشي از شعر امروز ايران در اوايل دهه ي هفتاد با انواعي از مباحثي كه مطرح شد درگير بود و از اين منظر متوجه جزئياتي همچون قطعيت احكام ،‌ قهرمان محوري ‌، تك مركزيتي و اصل سلسله مراتبي شعر مدرن شد . در مصاحبه ها و بعضي از كتاب هايم به طور مفصل به اين نكات پرداخته ام . بي گمان طرح ديدگاه هاي
فلاسفه ي متأخر تا حد زيادي جذاب و فريبنده است . از اين رو گاه ديده مي شود كه فرضاً‌ آئين نگارش دريدا سرمشق شاعران جوان و ديگر نه چندان جوان قرار مي گيرد ،  با اين توضيح كه هر جمله ي اين فيلسوف محترم ،‌ نصف يا يك صفحه ي كتاب را به خود اختصاص مي دهد . خط كشيدن هاي او ( به اين صورت
X )

بر بعضي از كلمه ها ( خطش بزن ! ) هم كه مصرف حضورتان هست ! در اين ميان بحث بي معنانگاري ،‌ مي شود نور علي نور ! . تا جايي كه بعضي از اين آقايان پست مدرن اقدام به نوشتن متني مي كنند كه نه چند وصله ،‌ بلكه تعمداً‌ فاقد معناست .

از طرفي براي نويسنده اين متن ،‌ اين پرسش پر جواب نمي تواند مشكل ساز باشد كه پست مدرنيسم ، نخستين بار توسط چه كسي و در چه موردي به كار رفته است و يا اينكه در آمريكا فرضاً با تعدد آنتولوژي در زمينه ي شعر پست مدرن مواجه نيستيم .

مهم اين است كه كم و بيش بر نحوه ي نگرش و جهان بيني جريان هاي پيشرو فلسفي ـ هنري اشراف داشته باشيم . مثلاً بايد بدانيم كه در اوج مدرنيسم ، سوررئاليسم پديدار مي گردد ،‌ همان سورئاليسمي كه به قولي تجسم پست مدرنيسم است و شعر امروز ايران در مقطعي به مؤلفه هاي هنري اين جنبش بي نظر نيست ، جنبشي كه در تعارض با عقلانيت ابزاري است و نيز بدانيم / ديگر بدانيم كه حقيقت در كلام ضمير اول شخص مفرد تعبيه نشده است !

به هر حال در دهه ي هفتاد به بعد ، تك و توكي از متفاوت نويس ها اين « دانستن » را به نوعي « ندانستگي » تبديل كردند و اين ندانستگي را به شعريت شعرشان افزودند . شعري كه از آن پس غير خطي ،‌ چند مركزيتي ‌، چند زماني ـ مكاني ناميده شد . از مطلقيت هاي امروز ـ ديروز فاصله گرفت ، تك مركزيتي و تك معنايي را كنار گذاشت و از همين منظر به كشف ارزش هاي شعري همچون « ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد » فروغ فرخزاد نيز دست يافت . از ياد نبريم منتقدين محترمي كه اين گونه ي شعر به دليل مركز گريزي و غيرخطي و غير سلسله مراتبي بودن ،‌ اثري غير اورگانيك و در نتيجه ناموفق مي دانستند / مي دانند !

* مآخذ در آرشيو موجود است .           

                                              ارديبهشت ماه 1368

                                           علي باباچاهي