هفتاد سالگی شاعر
علی باباچاهی در آستانه ی هفتاد سالگی ایستاده و اکنون به پاس محبت های دوستان و عزیزانی که از راه های دور و نزدیک قدم رنجه کرده اند و پیامی و سلامی فرستاده اند، شعری حذف شده از مجموعه ی تازه اش؛ " گُل ِ باران ِ هزار روزه " را با احترام به تمامی همراهان این صفحه تقدیم می کند و در ادامه نیز می توانید مصاحبه ی اخیر شاعر با خبر آنلاین را به مناسبت هفتاد سالگی اش بخوانید:
چه طوري ؟
سُر مي خوري اول بعد
سر از برهوتي در مي آوري با شيشه هاي دو جداره
كه خنثي مي كنند گمب گمب و گرومب گرومب را
با گوش هاي باطل نشده از صف آهنگران مي گذري انگار
چكش هاي ريز و درشت هم كفش هاي كتاني پوشيده اند
تنهايي ات از اين دقيقه دقيقه تكميل مي شود .
ظاهر و باطن تن و تنهايي !
احتضار برود انتحار گم بشود
فلفلي كه تند نيست
لب و دهنِ دختر خوزستاني به چه دردش مي خورد ؟
شبي كه به تاريكي بي اعتناست نه فلفل است نه تند
گفتم شب و ديدم كه واقعا ---
حسِ ششمِ گلِ شب بو قوي تر از آن بود كه
زير بيني تو كبريتي روشن كند
نكرد ! نه ! بعد ولي
در مقايسه با --- مقايسه كردند مرا
سنگدل شده بودي ولِ لبِ رودخانه
قلوه سنگ ها پدر پدر مي كردند و تو نه انگار---
و بلبلاني كه فلزي نبودند---
پروانه هايي كه مقوايي نبودند ---
و ما كه خودمان بوديم
شما هم كه خودتان بوديد
صبر كن !
بقيه ي مطلب را بعدا در دهنت مي گذارم .
شهريور ماه 1389
مسلح قدم میزدم و شعر میگفتم /
الان از کاغذ نمیترسم / کار شاعر در گفت و گو با علی باباچاهی

+ نوشته شده در شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۰ ساعت 19:32 توسط مدیریت وبلاگ
|