مناسک متفاوت‌نویسی  



 
مناسک متفاوت‌نویسی 
 
محمد لوطیج 
 
منتشر شده در روزنامه‌ی آرمان- 15 آبان 1391










هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست، عنوان تازه‌ترین مجموعه شعر باباچاهی است. این مجموعه، هفتاد و سه شعر، حدود صد شعرک و یک حاشیه با عنوان «شعر مولف، صلح مولف» را در خود جای داده است. تاریخ سرایش شعرها، به پیش از گل باران هزار روزه برمی‌گردد. شعرهای این مجموعه به همان اندازه که می‌تواند در مسیر شعری باباچاهی بازخوانی شود، به همان اندازه از تازگی‌ها و پیشنهادهای تجربه نشده‌ای بهره می‌برد که این مجموعه را از شعرهای پیشین بازمی‌شناساند. این مختصر با تاکید بر شگردهای تازه/اجرای تازه از شگردهای شعر متفاوت، جنبه‌هایی از دیگرنویسیِ هوش و هواس گل شب بو... را مرور می‌کند.

1- انار که چار قاچ بشود دانه‌ها بچه می‌کنند

بچه‌ها بچه می‌شوند به کوچه می‌روند

کوچه مورچه دارد مورچه گوش دارد هوش دارد

کژ که بشود یا مژ می‌خورد به سینه‌ی دیوار

دیوار موش دارد موش روسری آبی دارد چشم‌های سرمه کشیده دارد...(ص63)

شعر در حداقل وابستگی به معنا نوشته شده، به خوبی از سیطره نیت مولف می‌گریزد. این که شاعر قصد گفتن چه چیزی را داشته، مطرح نیست. نخ شعر زیر جوهر خودکار است، یعنی هیچ متن پیش اندیشیده‌ای وجود ندارد. شعر با التفات به تداعی واژگانی، در خلال نگارش سروده می‌شود. کلمه با التفات به شباهت‌های معنایی، آوایی یا همسانی‌های دیگر با واژگان پیش از خود، به متن راه می‌یابد. در چنین نگارشی مولف در نهایت بی‌اقتداری است. تنها کلمات پیشین زمینه حضور کلمه/ سطر بعد را فراهم می‌کنند. همین نقش برای سطرهای بعد نیز تکرار می‌شود:

... شهری که دریا ندارد نهنگ ندارد نهنگ بچه ندارد

بچه گهواره ندارد گهواره رفته دنبال بچه

بچه بچگی‌اش گل کرده انار شده

انار دست به دست دانه دانه شده

هر دانه قصه‌ای شده

شهرزاد به دادم برسد رسیده افتاده از درخت...(ص68)

2- در خلال تصادف‌نویسیِ مبتنی بر تداعی واژگانی، با نگارشی استحاله‌ای روبه‌روییم. هر چیزی ممکن است به چیز دیگری بدل شود. تمام شعر در خلال تغییر و تبدیل دورانی نوشته می‌شود. پدیده‌ها مدام جا عوض می‌کنند. هیچ چیز جای پای محکمی‌ندارد. هر پدیده به اندازه یک کلیک، یک سطر موجز فرصت حضور دارد. تغییر پی در پی و گریز از ثبت متنی، سیالیتی بی‌مقصد را دامن می‌زند تا ضمن یادآوری سرعت سرسام‌آور عصر ارتباطات، بنیان سست امور ظاهرا ثابت را به چالش کشد. در این روند هر سطر، سطرهای پیشین را خنثی می‌کند. همین اتفاق در سطرهای بعدی برای سطر اکنون تکرار می‌شود. اکنون در هرکجای شعر که باشید، تنها همان سطرِ در حالِ خوانده شدن اعتبار دارد، اعتباری که در سطر بعد خنثی می‌شود. شخصیت‌ها و چیزها در خلال نگارش شکل می‌گیرند، اسم پیدا می‌کنند و به نام‌های دیگری بدل می‌شوند.

این کارد ضربه‌های کاری‌تری هم می‌زند

چه فرق می‌کند اول در چشم فرو برود یا جگر سفید را بجرّاند

کادوی عزراییل نیست

روبان قرمزی بوده قبلا موهایی که دم اسبی

جعبه‌هایی که

و بسته‌هایی که خوشبختی را با آن گره می‌زده‌اند...(ص107)

بازی در متن چند وجهی زیرمجموعه‌هایی چون بازی زبانی، نوشتار بازیگوشانه، بازی دادن مخاطب در هر دو معنا و در مراتب ساده‌تر بازیگوشی در شعر را پیش می‌کشد. در چنین فضایی از درگیری با تقابل‌های دوگانه و مفاهیم تثبیت شده دور می‌شود. شعر شبکه‌ای بی‌کرانه از مدلول‌هایی است که با التفات به نوع اجرا، قابلیت ادامه توسط مخاطب را مهیا می‌کند(متنِ نوشتنیِ بارت) از منظر عقل انتفاعی مدرن، چنین متنی صرفا نوعی وقت کشی است و مهم‌ترین درآمدش می‌تواند گذران وقت باشد که بازی کودکانه را احضار می‌کند. چرا که متن نه گزارشی ارائه می‌دهد، نه از دید مدرنیست‌ها، شاعرانه محسوب می‌شود و مهم‌تر این که خواننده را در بی‌مقصدی تام، سرگردان رها می‌کند.

در ضمن خوانش شعرهای مورد اشاره، مخاطب خود را در حال خوانش/ تماشای کارتونی تخیلی می‌بیند. شکل شعر، روند معناگزینی، بازی‌سازی، تخیل خلاق، بریده‌نویسی و... قواعد و نظام خاص خود را برمی‌سازد تا ضمن به سخره گرفتن معیارهای بیرونی، از جهان مستند، دغدغه‌ها و دردسرهایش خلاص شود:

پلیس می‌زند بیخِ گوش یک قورباغه

قورباغه همان خرچنگ است همان لاک‌پشت همان اردکِ سر به هوا

قورباغه خرچنگی می‌کند لاک‌پشت اردکی اردک سر به هوایی...(ص112)

3- شعر این سال‌های باباچاهی در محل تلاقی انبوهی از متون کلاسیک و مدرن نوشته می‌شود. رابطه بینامتنی به‌ویژه از اواسط دهه هشتاد، در نثر و شعر باباچاهی جدی‌تر می‌شود که به مثابه یک شگرد متنی، از بسامد نسبتا بالایی نیز برخوردار است. انبوهی از واژگان، مفاهیم، نحو، کنایات، تمثیل‌ها و... از متون کلاسیک، ادبیات فولک، شعر-بازی‌ها، ترانه‌های فاخر و کوچه بازاری به شعر راه می‌یابند. این تضادهای مهربان در لایه‌های زبانی و معنایی شعر به خوبی از جاسازی چند واژه/ مفهوم کهن در متنی امروزی فراتر رفته، کارکرد چند سویه‌ای را پیش می‌کشد. واژه، مفهوم یا بریده‌ای از متن کهن با ساحت زدایی معنایی و گاه لحن و نوشتار، به متنِ اکنون می‌آید که عموما کارکردی خلاف «تضمین» کلاسیک را دامن می‌زند:

...سالی که در گوشه‌ای از برجیس لختی آسودمی‌ دیدمی

شیطان را که از ابلیسی دست برنداشته بود:

این شکلات‌های پدر سوخته طعم قهوه‌های پدر سوخته می‌دهند

راستی چشم‌های تو یک بار قهوه- مست بود وَ پدر سوخته!

بر زمین قدری که متوقف شدم

از رود نیل تیک تاک تک و توکی به سراغم آمدند...(ص11)

نحو و نام‌های خاص که بار تاریخی و دیرینگی را در خود تعبیه دارند، به مثابه یک عنصر زمانی در متن تازه ایفای نقش می‌کنند که ضمن دخالت در تعمیق نقاط مبهم شعر، شکل‌گیری زمان‌مندی تازه را سرعت می‌بخشند. هم‌نشینی نحوهایی که چند صد سال فاصله سنی دارند، زمان سلسله مراتبی را به چالش می‌کشد. در چند سطر فاصله‌ای هزار ساله محو/نمایان می‌شود و در همین رفت و برگشت‌های ممتد، زمان چند سویه شعر افشا می‌شود. درِ متن به روی همه کس و همه نحو باز است از ابوسعید ابوالخیر گرفته تا هایدگر و هدایت و نیما. تسلط مثال‌زدنی شاعر بر متون کهن و گستردگی دایره ذهنی او، به همراه حافظه‌ای وفادار، این امکان را فراهم کرده تا این ارجاعات از تصنع و جاسازی دور شود. به‌رغم حضور انبوهی از واژگان و مفاهیم کهنسال، شعر به محدوده باستانگرایی نحوی و واژگانی در نمی‌غلتد. ارجاعات به گونه‌ای در متن حل شده که از هر نوع برجسته‌نویسی و قصارگویی طفره می‌رود. با این که بینامتنیت در شعرهای این سال‌های باباچاهی حضوری همه جانبه دارد، دستکاری شیوه اجرا، آن را از تثبیت‌شدگی و سکون می‌رهاند. به خوبی از مفهوم کلاسیک‌اش فراتر رفته، بریده‌های متون گذشته، برای اتمام حجت، شاهد مثال، تعمیق معنا و... احضار نمی‌شوند. غالب این گزاره‌ها با تکه تکه شدن و دستکاری‌های دیگر، قلمرو پیشین را وانهاده، در پس زمینه تازه‌ای بازنونویسی می‌شوند:

...شیشه ماشین را پایین کشید

به بیمارستان شدیم برف باریده بود

در و دیوار سفید پرستار سفید

و مردی که روی شاخه – درختی نشسته و بن می‌برید

سفید سفید بود... (ص121)


تمام شعرها از کتاب هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست، انتخاب شده است.


ورود به وضعیتی جدید



 
ورود به وضعیتی جدید... 
 
محسن موسوی میرکلایی 
 
منتشر شده در روزنامه‌ی آرمان - 6 آبان 1391


نخستین فکری که ذهن مخاطب را پس از روبه‌رو شدن با یکی از اشعار باباچاهی مشغول می‌سازد، این است که چه شیوه‌ تازه‌ای را باید برای ورود به جهان شعر البته در وضعیت دیگر پیدا کند. مخاطبی که تا دیروز دلخوش به زمزمه‌ها‌ی دیگر شاعرانِ(خاص) معاصر بوده و به طور مثال با خواندن تنها شعری از شاملو روحیه حماسی یا عاشقانه بر وی غالب می‌شد؛ حالا با شعر و شاعر دیگری سر و کار دارد که باید برای خوانش و شناخت آن ابزاری تازه بیافریند. «هوش و حواس گل شب بو برای من کافی‌ست» عنوان آخرین مجموعه شعر علی باباچاهی‌، البته نه به لحاظ تاریخ سرایش شعرها، بل به لحاظ تاریخ چاپ کتاب می‌باشد، که از طریق نشر ثالث راهی بازار کتاب شده است. این دفتر هم همانگونه که پیش بینی می‌شد ادامه سیر رو به پیشرفتی‌ست که از نم نمِ بارانم تا اکنون طی شده و حاصلش شاعری از کار درآمده که می‌خواهد این سیر را با طعنه این گونه تبرئه کند: به من چه به من چه که در دهه هفتاد/ در شعر فارسی به من چه؟ که از چشمها‌ی تو/چه اتفاقِ اتفاقی به من چه؟که افتاد!(ص 22) ما در این مجموعه با اصطلاح جدیدی درباره شعر آشنا می‌شویم شعر افشانشی که باباچاهی آن را زیر مجموعه شعر در وضعیت دیگر می‌داند.شعر افشانشی همانگونه که در اشعار یادداشت پایانی این دفتر دیده می‌شود: شعری غیره منتظره است و به جابجایی زمان‌ها‌، مکان‌ها‌ و صحنه‌ها‌ نظر دارد...‌: چنگ چنگ دزدیده دزدکی شنیده می‌شود/_قاتلِ خان دشتی هم در بنگلادش دستگیر شد!(ص20) ساخت صفت‌های نو به طور مثال برای اسم باران از زیبایی‌های کار شاعر حالا دیگر شعر افشانشی‌ست: کاری بکن‌ای خدا که در این جا لندن لندن باران ببارد/و جز دوری شما ملالی نیست.(ص47) نمایشی و تماشایی کردن شعر و استفاده از عناصر نمایش برای پیش بُرد اثر از دیگر جنبه‌ها‌یی‌ست که در آثار باباچاهی‌علی الخصوص این کتاب دیده می‌شود: به ما که رسید تهِ شیشه درآمد شوکران هم تمام شد/ سقراط را دریاب!/ولی او دیگر پیاله فروش نیست/در نازی‌آباد سرقفلی دکانی دارد که حقیقت را با معیار زعفران/[می‌سنجد(ص78) شوخی با اسطوره‌ها و گاه شخصیت‌های تاریخی، ادبی و به راه انداختن کارناوالی از نامها‌ در کنار یکدیگر یکی از خصلت‌های همیشگی شعر در وضعیت دیگر بوده که در این کتاب بیش از پیش خودنمایی می‌کند: نه قوطی کبریتی زیر سبیل استالین منفجر شده/نه هیتلرِ سر زیر برف تقلید کرده خودکشی کبکی که/اهل خودکشی اصلاً نیست/آدم از اول آدم بوده گول که خورده شیطان شده(ص66) گاهی هم مخاطب را سوار بر اتوبوسها‌ی غیر فضایی می‌کند، تا از کوه و کمر بالا برود. گاهی اوقات هم زندگی خودش را جلو می‌ا‌ندازد و ما را از هوش می‌برد بی‌پیاله: این خرگوش کوچولو هم وقت گیر آورده/رندانگی می‌کند به شیوه‌ها‌ی پاک باخته/تا ورم نکند شیطنتم به آب حیات هم گاز نمی‌زند/جویدن استخوان‌های ادویه زده‌اش جویدن دارد(ص100) در برخی از سروده‌ها‌ی این دفتر مخاطب گاه دچار برداشتی اشتباه می‌گردد که به طور مثال با آوردن فلان قطعه یا قسمتی از شعری باباچاهی دست به تضمین زده است: به بیمارستان شدیم برف باریده بود./در و دیوار سفید پرستار سفید/ و مردی که روی شاخه _ درختی نشسته و بُن می‌برید/ سفیدِ سفید بود. (ص121) اگر با این تعریف از تضمین موافق باشیم که بیت یا قطعه‌ای برای یادآوری و تاکید بیشتر بر مفهومی‌از شاعری دیگری گرفته شده و در شعر دیگر به کار گرفته می‌شود، باید گفت: باباچاهی پا را از یک تضمین ساده فراتر گذاشته است و با ترکیب دو یا چند روایت و حکایت به ایجاد موقعیت در زبان دست می‌زند. زیبایی کار سطرها‌ی بالا در این است که شاعر با آوردن قطعه‌ای از ذکر بایزید بسطامی‌در کتاب تذکره‌اولیا و حکایت سعدی از تاریخ ادبیات ما وجهی امروزی با آنها می‌دهد و آنها را به اصطلاح این زمانی می‌کند. گاهی هم با آوردن اصطلاحات مردم کوچه و بازار و شعرهای فولکلور سری هم به سر فرهنگ عامیانه می‌گذارد: ازدواج: کوه که به کوه نرسد نه شکاف برمی‌دارد کوه/ نه درّه از ترس عمیق‌‌تر می‌شود/ این یار منه که می‌رود سر بالا (ص51) یا: میازار موری که عاشق کُش است راوی گفت.(ص64) یا:‌ای شتربانی که سوار طیاره کاغذی شده‌ای!/ به گوش تو رسیده که هرگز؟_ گفت:/فقط در خواب بیند پنبه دانه(ص128) بخش دیگری که در این دفتر وجود دارد شعرکها‌ی شب‌بویی می‌باشد که ماحصل آن 95 شعرک است در بعضی از این شعرهای کوتاه می‌توان دلبستگی شاعر را به جنوب و سواحل آن احساس کرد البته از نوعِ باباچاهی‌وارش: بی‌تو چه دارد دیگر/ جز کوسه ها‌ی مرده بر ساحل/ و خرچنگها‌ی بی‌حرف و بی‌هدف/غروب بندر؟ یا: گوشی بر نمی‌دارد/گوش ماهیِ پیر/دیر شده دیگر/خیلی دیر(ص191) در پایان به عقیده نگارنده شعر باباچاهی شهر فرنگی ست از همه رنگ، در اشعارش همه چیز حضور دارد در عین حال هیچ چیز حضور ندارد. آدمها‌ می‌آیند وُ می‌روند‌، کلمه‌ها‌، ضرب المثلها‌ و ...و اینکه برای مخاطب تجربه‌ قرائتی ایجاد می‌کند که وی را متزلزل نگه می‌دارد، نامطمئن از این چگونه شخصیت‌ها و وقایعی را که در برابرش می‌گستراند تفسیر کند و‌ در کل یک عدم قطعیتی به تمام معنا.



صدای علی باباچاهی در «ایـنـطـوری فـکـر مـی‌کـند» شنیده می‌شود


لوح فشرده‌ی «اینطوری فکر می‌کند» حاوی 15 شعر از مجموعه‌ی «پیکاسو در آب‌های خلیج فارس» با صدای علی باباچاهی و انتخاب موسیقی ِ «آوا شفافی» به همّت «موسسه شبکه صوتی خوش‌بیان» منتشر شد.

در پشت جلد اثر می‌خوانیم: 
«باباچاهی فرم‌ها و آنتی‌فرم‌های متعدّدی را در زبان شعر خود تجربه کرده است. این شعرها نخبه‌گرایی را نقد می‌کنند و بعضا از تغزل توام با طنزی بازیگوشانه بهره می‌برند. اما در ژانر خود مخاطب‌محور هم نیستند. مع
نا گریزی و شکستن ساختارهای مرسوم زبانی و روایت‌های خطی، بین شعر او و بوطیقای آشنای شعر امروز فاصله انداخته است. از این رو شعر باباچاهی با صدای خودش گره‌گشای ذهن گروهی از مخاطبان این ژانر شعری خواهد بود.»



گفتنی‌ست در آینده‌ای نزدیک قرارست گزیده‌ای از شعرهای مجموعه‌ی «هوش و حواس ِ گُل ِ شب‌بو برای من کافی‌ست» با خوانش شاعر و آهنگسازی «پیمان سلطانی» به بازار عرضه شود.
شایان ذکر است پیش‌تر اشعاری از علی باباچاهی شامل منتخبی از مجموعه‌ شعرهای «نم‌نمِ بارانم»، «عقل عذابم می‌دهد» و «قیافه‌ام که خیلی مشکوک است» در لوح فشرده‌‌ی دیگری با نام «امضای یادگاری» توسط «موسسه تحقیقات نظری اصفهان» در سال 1388 منتشر شده بود.



از طرد تا تحسین



 
از طرد تا تحسین 
 
محسن موسوی میرکلایی 
 
منتشر شده در روزنامه‌ی آرمان - 3 آبان 1391


و اما در «نم‌نمِ بارانم» مغضوبِ دهه هفتاد و دوست داشتنی این روزها چه می‌گذرد؟ و در آن زمان چه چالش‌ها که بر‌انگیخت و در امروز چه‌ها؟ این که علی باباچاهی شاعری تاثیرگذار و جریان ساز در عرصه شعر امروز ایران است، دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست. شاعری که از لحظه آغاز متفاوت‌سرایی تا به‌حال و در هر کتابش و در هر عمل‌اش این‌گونه بوده است. تاکید بر اجرای متفاوت زبان و استفاده از ظرفیت‌های پنهان و کشف نشده شعر فارسی از دغدغه‌های همیشگی این شاعر پسانیماییِ در وضعیت دیگر است. تاکیدی که منِ مخاطب و شاعران و شعر را دعوت به تغییر زاویه دید و قرائت تازه از حنجره‌ای تازه - یا به قول شاعر پنجره‌ای تازه- یا هر جای جدیدی می‌کند: پرندگانِ تا به حال چهچهه را طور دیگری تا به حال/ و تیر برق عین درختی که طور دیگری... (ص124) شاعرِ این سطرها اما دست منِ مخاطب را می‌گیرد و به جای بردن در کوچه پس کوچه‌های عاشقانه‌های تکراری و با پرهیز از تکرار منیت‌های متداول در این عاشقانه‌ها ما را با موقعیتی بکر از زبان روبه‌رو می‌کند: تو آدمِ بنفشه‌های سفیدی/ از آغاز آفرینش زلف سیاه/و کم کمک به پیرمرد جوانی بدل می‌شوی/که چند شاخه شقایق را/ برای روز مبادا کنار گذاشته است... (ص46) او به خوبی دریافته است که دیگر «شعر تغزلی ناب نوعی خستگی را موجب شده است»و ظرفیت سابق را ندارد و باید شیوه تازه‌ای را برای بیان احساسات پیدا نمود: و سرِ ساعت در آینه‌ای ظاهر شو/ که هوای گُل نرگس دارد/ مثل همیشه در پی چیزی کسی بگرد/ که از ساکنان همین آینه ست. (ص39) ترسیم روح دوست‌داشتن با کناره‌گیری فاعل از مرکزیت متن و ایجاد هیجان با آوردن سطرهای غیر متعارف در این دفتر خواننده را چنین به سرِ ذوق می‌آورد: لااقل این دفعه از غروب سرِ کوچه بپرس/ آن که تو را بُرد و به ابری سپرد/چرا برنگشت؟/بلکه هنوز محو تماشای توست که یک ریز/ غرقِ نم‌نم ِ بارانی... (ص20)دراغلب شعرهای این دفتر، سوژه‌ها (موضوع‌ها) حضوری فعال دارند، شاعر با فراهم ساختن موقعیت‌های غیر عادی پای مخاطب را هم به متن باز می‌کند: من به «شما» تبدیل می‌شوم/ شما که چند جمله دورتر از من/ به یک «توِ» کم سن و سال که عیناً شبیه خودت/بودی/شبیه بیست و چند سال پیش خودت بودی... (ص 104) «باران» و «ابر» هم در این دفتر برای خودشان به سوژه‌هایی خاص در اغلب شعرها بدل شده‌اند، بسامد بالای این کلمات و حضور آنها «در وضعیت دیگر» مخاطب را خیس لحظه‌های نم‌نمِ باران می‌کند: ظاهر می‌شویم/ از هر طرف که ببارد ظاهر می‌شویم/ متشکرم که هوا/ و هر چه آدم و ابلیس ابری و بارانی را/ و بعد با احتیاط کامل/ از ترس این که مبادا سکوت شیشه‌ای روی میز را/ بر می‌دارم گوشی تلفن را... (ص109و110) هجرانی و فراقی یا حس‌های نوستالژیک بسیاری در شعر معاصر ما سروده شده است که از نبود یار، در سوگ دوست و... صحبت می‌کند. اگر بخواهیم اجرایی از یک خاطره متفاوت را در این دفتر تجربه کنیم به این سطرها برمی‌خوریم: این کاج خیس خاصیت دریا دارد/ زیر پای مرا سست می‌کند به هر کجا که خواست/ مرا_/ آسمان اگر کمی گرفته‌تر از این که هست/ سیل اگر به راه بیفتد پرنده‌ها اگر همه از ترس/ روی شانه من – ما/ ما دو نفر پیدایش می‌کنیم... (ص99) باباچاهی در این دفتر رفتار دیگری با فعل‌ها دارد و با استفاده از عنصر تکرار سعی در ایجاد موقعیت در شعر می‌کند: رنگ چشم‌هایش اگر دروغ نگویم/ و نگاهم که می‌کند اگر بگویم/ اگر بگویم/ اگر بگویم به محض این که بگویم/ قدم‌هایش را برمی‌دارد با خودش/ عقل کوچک من... (ص141) حذف فعل و ایجاد فضای محذوف حس و حالی دیگر به برخی از سطر‌های این دفتر داده است (البته این عمل علی باباچاهی در دهه هفتاد دردسرها و نقدهای بسیاری را برای وی به بار آورد): دلهره؟/ ازچه؟/ از کدام جن و جانب ناپیدا؟/ آن طرفِ آب حیات/ و آن سوی سرخ و سفید و زرد و بنفش/ مرگ فقط زیر درختی دراز کشیده... (ص40) اشیاء در این کتاب خاصیت مستقل خود را از دست می‌دهند و از معنا تهی می‌شوند، این عمل بدان معناست که به طور مثال کلمه «سقف» در کنار مفهوم سبز شدن در این سطرها دیگر آن معنای سابق را به ذهن متبادر نمی‌کند: و چتر سیاهی که به رغم همه اطرافیان/ زبان تو را می‌فهمد/ که سقفِ ناگهان/ به روی سرت سبز می‌شود... (ص همان) پایان‌بندی‌های اشعار این کتاب هم بحث خاصی را می‌طلبند. مخاطب در حالی که انتظار یک پایان معمولی را می‌کشد به ناگهان غافلگیر می‌شود و از فضای متعارف خارج می‌شود: به آخر دنیا برسیم/ حتی اگر که در مسیر قدم‌های ما/ این بار غار سیاهی/ که عین غار سیاه. (ص93) یا: و در سراسر متنی که می‌درخشیدی/ رفیق کلماتی بوده باشم که تو را گم کرده‌اند/ و کجایی چه می‌کنی؟ (ص115) علی باباچاهی نه تنها از روی گزاره‌های تئوریک رونویسی نکرده بلکه توانسته آن گزاره‌ها را نیز بومی کند. در پایان این یادداشت باید یادآوری کنم که به عقیده نگارنده، کتاب «نم‌نمِ بارانم» توانست مسیر عاشقانه‌سرایی را در شعر ایران عوض کند و پیشنهادات تازه‌ای به روی میز شعر فارسی بگذارد.