هوش و حواس گل شببو برای من کافیست
نشر ثالث از مجموعه شاعران معاصر ایران منتشر کرد:
«هــوش و حــواس گُــل شــببــو بــرای مــن کــافــیســت»
تازهترین مجموعه شعر علی باباچاهی

نشر ثالث از مجموعه شاعران معاصر ایران منتشر کرد:
«هــوش و حــواس گُــل شــببــو بــرای مــن کــافــیســت»
تازهترین مجموعه شعر علی باباچاهی

« پیکاسو در آبهای خلیج فارس » به چاپ دوم رسید. این مجموعه که اول بار در سال 1388 چاپ شد به تازگی چاپ دوماش توسط نشر ثالث به بازار کتاب آمده. در ادامه بخشی از نقد و بررسی خانم « سریا داودی حموله » بر آثار علی باباچاهی که به « پیکاسو در آبهای خلیج فارس » برمیگردد را با هم میخوانیم:
...ساختارهای اکسپرسیونیستی:
باباچاهی در رویکرد بیانگرایانه ی اکسپرسیونیستی وشگردهای فرمالیستی در شکل انتزاعی وتئوری های فلسفی به قانونمندی حاکمیت متن معتقد است ؛ برای گریز از فرم ، معنا و نگره های اجتماعی آوانگارد و پیشرو به آنارشیسم زبانی چالش برانگیز روی نشان داد؛که طبق نظریه ساختار شکنی دریدا نه در جهت فهم متن بلکه در پی ابهام آن است.در این بین ذهنیت دکارتی و ثنویتدر ابعاد زیباشناسیک نمود پیدا می کندودر دیدگاه هرمنوتیکی مدرن رویکردهای نظری با ساختار های زبان شناختی،جامعه شناختی و مخاطب شناختی و آثار فانتزی محوریت پیدا می کنند ودر استفاده غیر متعارف از کلام؛ و استعاره های کلامی و تبین انگاره های واژگانی از رابطه ی جادویی زبان اشیاء که حاصلش تجرید و انتزاع است؛شاید در جرگه ی شعر زبان شعر مفهومی قابل حس و در ساختار و نظام شعری در خور تاویل است:
-«روسری های دختری کفن ات می شود/اسب چل تکه ای برای حمل جنازه آماده کنید/درخت چنار هم که انار داده/پس نسل تو منقطع نشده/طبعا این یک مراسم تشریفاتی ست/-چل مهره ی رنگارنگ را به گردنم انداخته ای که/به اسم تو فقط ثبت شوم/من زیر سند عزرائیل را هم امضا نمی کنم» ...پیکاسوص103)
...ساختار های نحوی:
در عصر عشق ستیزی و عقل ستیزی باباچاهی به نوعی از جباریت متن اعتقاد دارد وشعرش در ساختار نحوی(syntactic structure) پای بند فلسفه و در جسارت های زبان مفردات و ترکیبات از شبه جمله های تضادی استفاده می کند...در این دستاوردهای ذهنی بن مایه های گفتمانی و شعرهای پست مدرنی ابژه های سوژگی خود را دارند... قدرت پنهانی و دیالکتیکی مستتر در اندیشه های پست مدرن که باز آفرینی فضای شعر تجریدی یک تعدیل و انتزاع تصنعی باعث تخریب شعر است. بعضی شعرها چند وجهی وسرشار از حس های ناگفته اند که تاکیدی بر آموخته های تعاملی هستند واز گزاره های زیباشناختی و از نقاط قوت شعر محسوب می شود:
-نه به هیتلر که هنوز لمس می کند اسکلت های ضدعفونی را/نه به چنگیز عزیز که دست هایش را قبلا صابون زده/پسر تو قاتل خودتی!/شباهت روانی تو به ماری بیشتر است/که در یک شبانه روز چند بار پوست عوض می کند ... پیکاسوص 108 )
...ساختارهای طنز و پارودی:
در«پیکاسو...» به سمت کاریکلماتور می رود و طنز و پارودی محور اصلی متن است؛باباچاهی برای گریز از حکم های استنباطی در مفاهیم متنی روی محور مطایبه و پارودی پافشاری می کند.جایگاه این نوع شعر در«ادبیات ایرانیِ معاصر»(1)در ساختار نوشتاری نیست بلکه شنیداری و صوتی است؛بعد«از آبشخور غوکان بدآواز...» با نظریه ادبی(poetics) که ملغمه ای از صبغه ی فلسفی و موتیف های دکارتی دارد و تابعی از تئوری مآبی و نگره های اجتماعی و تاریخی است....باباچاهی شاعری ضد عقل که عادت به پاسخ گویی ندارد که خود پرسنده است با سهم اندکی در اندیشیدن که گاهی«هیچ می هیچد» تا به لحن تحکمی نزدیک شود:
{-«...فکرهای الکترونیکی پشت برگ انجیر قایم می شوند»ص12...-«به آینده ات سگی پرانده شده»ص55... -«گلایول ها که خوابشان نمی برد به گلفروشی فکر می کنند»ص 64...-«راه درازی آمده اما هنوز به خودش هم نرسیده...»ص82-«به پیغمبری مبعوثت نمی کند افسوس/خدایی که مرا به جای تو به جای دایناسورها برگزیده است»ص96... -«بیداری من از خواب تو کم عمق تر نیست»ص120...-«مِن بعد عاشق هیچ عنتری نمی شوم الا بزِ زنگوله دار»ص 134...-«در آشپزخانه ای که کارد پیدا نشود/پیاز از روشنفکری برق می زند»ص133...-«هر قطعه تن تو سر از شطح عارفی در می آورد»ص 157...پیکاسو}
شعرهایی ساده با پوسته ی بیرونی ساختمند و تاملات درونی ابژه ها ی ساختارانگار(post-structuralism)که گاهی تعادلی بین« فرم و محتوا» و« ابژه و سوژه»نیست و متن تنهادر تبین تئوری ها کارایی دارد و در محوریت ساختار معنایی- زبانی قابلیت جعل واقعیت ها انکارناپذیر است.از این وادی باباچاهی به سمت مباحث تئوریک رفته وزبان ابزاری برای طنز و مطایبه در جهت بسط و اعمال نظریه ی پسامدرنیسم وتکثرگرایی است.
...پست مدرنیسم و دیالکتیک زبان:
...آنچه در مصاحبه و نقدها از شعر پسانیمایی گفته شده ؛تا حدی متفاوت با شعر باباچاهی و کلمات ابزاری برای تشخص زبانی است:«در عقل عذابم می دهد» به سمت لکنت زبانی پیش رفت و «نم نم بارانم» به فصل مشترک شعر -تئوری رسیدو با قرائت ها ی مختلف لحن محاوره متفاوت تر شد و در«قیافه ام که خیلی مشکوک بود» دنباله ی شعر پسانیمای و همان لحن سرایی و حضور مولفه های مکرر است و در آشنا زدایی و عدم قطعیت هنجار شکنی های زبانی را بیان نمود.در « پیکاسو در آب های خلیج فارس » شطحیات را با نقیصه گویی و شگردهای زبانی و پارودی به محوریت پراکسیس ؛ تکثر گرایی و چند صدایی با رویکردی تکنیکالی پرداخت؛ بعضی شعرها با جذابیت مفهومی و عناصر غیرملموس و انتزاعی از نظام های نشانه ای برخوردارند.بااین پیشروی ها؛نگره ها و نظریه های نثریتِ شعر باباچاهی هنوز در پی استاتیک با لایه های پنهان است.
پنجم: دوره ی هیچ درآمدهای پس پسامدرنی...
باباچاهی گرچه در روایتِ تاویل ها ی پل ریکور به شیفتگی غیر عقلایی دست یافت اما با بافت بیانی و زبانی منحصر به پسامدرن و با قرائت انتقادی از مرگ مکرر راوی به گفتارهای تناقصی رسید: {-من «آدم»ی متفاوتم/عالی-نه عالی پسامدرن!...ص119 پیکاسو...}در این ناپایداری های اسکیزوفرنیک گرایش به متن نیچه ای و هنجار شکنی های زبانی نوعی جهش یافتگی ذهنی – زبانی است...گفتمان غالب جهانی شدن به معنی پیدایش نظم جمعی است که چگونگی این بازخوردهای ادبی در راستای اندیشه ی جهانی فرازمانی و فرا مکانی است....در دوره ای که آوانگارد بودن با متفاوط نویسی موازی گشت و گزاره های سفید نویسی معنا باخت و نوع جدیدی از حذف به قرینه ی نمی دانم ها بوجود آمد.تعبیری برای بحران جهانی که قرن را به آنارشسیم زبانی کشاند:«اگر من بخواهم جهان را به شیوه خویش کشف کنم،آنجا مستلزم تلاشی فراوان برای برطرف کردن پوشیدگی و ابهامات است»(2) طرح انگاره های شبیه سازی شده ؛ آشنا زدایی ؛چندآوایی و تصویر گرایی ها ی هیچ انگارانه را تعمیم می دهد به محور گفتمانی(discourse) که شعبده ای در ساختار زبانی محسوب می شود:
-«چترم را جا گذاشته ام در ابرهایی که در آغاز کلمه بود/معطل کلمه ای هستم در بزند بیاید تو/و من بگویم به او که چشم های تو چقدر خود-مرجعیت اند»...ص129«پیکاسو...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
1- رضا براهنی در کتاب «گزارش به نسل بی سن فردا»بین «ادبیات معاصر ایران»و «ادبیات ایران معاصر» عنوان«ادبیات ایرانیِ معاصر» را صحیح تر دانسته است.ص 81
2- چگونه هایدگر بخوانیم،مارک راتال،ترجمه مهدی نصر،نشر رخ داد نو 1388



منتشر شد:
فقط از پریان دریایی زخم زبان نمی خورَد
علی بابا چاهی ، نوید شیراز، 1388
مرکز پخش تهران:88921522- 021
مرکز پخش شیراز:2222543- 0711
ایوب صادقیانی
فکر می کنم من از آن دست نویسندگانی[شاعران] باشم که عظمت شعر و ادبیات را با معیارهای ادبی می سنجند. با این توضیح که ملاحظات غیرهنری را در ایجاد با مخاطب کنار می گذارم ، اما فخرفروشی و بالانشینی را حق «متن» نمی دانم. از طرفی باج دادن به مخاطب را نوعی خیانت و فریب تلقی می کنم . شعرهای این مجموعه - فقط از پریان...- را «در اقلیتی» می نامم، اما نه از نوعِ بخشی از شعر مدرن که ژرف نمایی و فضل فروشی می کند. خود ارجاعی این شعر های شدیداً غیرمالارمه ای است. مصادیق بیرونی را کنار نمی گذارد، اما با تحریف آن ها واقعیت هنری جدیدی را بنا می کند. حتی زیست روزمره را به زیستی هنری- هستی شناسانه ارتقاء می دهد. شوخ طبعی و طنز که از خصوصیت محوری این شعرهاست، پرسش برانگیز است . البته در فضایی که پراکنده و گسسته نماست. شعرهای این مجموعه نمی خواهند به تعبیر کامو موردپسند خواننده ، بلکه می خواهند روشنگر او باشند. این شعرهای در اقلیتی گاه اروتیک – کمیک اند و در آن آرمانشهر جای خود را به پریشانشهر داده است.
آنچه را که خواندید برگرفته از مصاحبه ای است که یکی از اهالی قلم با علی بابا چاهی انجام داده و کلاً به شعرهای کتاب «فقط از پریان...» مربوط می شود . (این گفتگو در مطبوعات منتشر خواهد شد) آنچه را من می خواهم در حاشیۀ حرف های بابا چاهی و در خصوص « فقط از پریان...» بیفزایم این است که باید بابا چاهی را با چهره های ظاهراً چندگانه اش پذیرفت. شاعر چند مرحله ای یا شعر چند مرحله ای که خود ایشان مطرح می کند می تواند تعبیر دیگری از گفتۀ من باشد. بدین معنا که دیگر خوانندۀ حرفه ای شعر امروز ایران پذیرفته است که باید در هر مرحله شاهد جلوه های دیگری از شعرهای بابا چاهی باشد. طبیعی است که « فقط از پریان..» در روند تکاملی شعر او قابل درک است. بنابراین خوانندۀ شعر بابا چاهی اگر کتاب قبلی این شاعر – پیکاسو در آب های خلیج فارس – را نخوانده باشد حق دارد در صحت حرف های من ، کوتاه زمانی تردید کند.
حذف فعل ها و مواردی از این دست که در مراحل پیشین شعرهای باباچاهی در صدر نشانده می شد، در مجموعۀ شعرهای بعدی او و در « فقط از پریان...» جایش را به نوعی گسسته نمایی داده است که بابا چاهی عنوان «افشانشی» را برای آن برگزیده است. این را هم بیفزایم که در گفتگوی کوتاهی که در« کارگاه شعر» با استاد داشتم ، ایشان « فقط از پریان» را در کنار «پیکاسو...» و « هوش و حواس گل شب بو برای من کافی ست » (نشر ثالث ، چاپ نشده) قابل بررسی می دانستند و معتقد بودند که این « سه گانه » یکی از مراحل شعری اوست که در آن شعرها در حال سبقت گیری از یکدیگرند . نکتۀ قابل ذکر دیگر این که با مجموعۀ « فقط از پریان...» دو گفتگو
(با علی بابا چاهی) همراه شده است که مبیّن دیدگاه اخیر اوست.
چون قصد من صرفاً گزارشی از چاپ این کتاب است و نه نقد و بررسی ، در پایان بخشی از نوشتار بابا چاهی را که در جایی آمده و قابل تعمیم بر شعرهای کتاب تازه ی ایشان است نقل می کنم و ختم مطلب را اعلام می دارم:
« این شعرها با تشکل ارگانیک که در حوزه ی شعر مدرن فارسی از سابقه ای نسبتاً طولانی برخوردار است، نه گسستۀ گسسته است ، نه پیوستۀ پیوسته . شاید «افشانشی» عنوان مناسبی برای آن ها باشد. منظور من از افشانشی این است گرچه شعرها گسسته نمایی می کنند و مصراع ها ظاهراً در ارتباط مستقیم باهم نیستند، اما پیوندی پنهانی در پراکندگی صوری مصراع ها و بندهای یک اثر احساس می شود. ایجاد رابطه ای «بینامتنی» نیز یکی دیگر از خصوصیت های این شعرهاست. با این توضیح که عناصر زبان و زمان موجود ، با زمان های گذشته و زبان شعر و نثر کلاسیک فارسی ، ضرب المثل ها، اعتقادات مردم و کلمات قصار و غیرقصار در رابطه اند و احساس خویشاوندی می کنند بنابراین مسیری غیر نخبه گرایانه را دنبال می کنند...»
گفتنی است که اخیراً « امضای یادگاری» ( کتاب و لوح فشرده – صدای شاعر -) از علی بابا چاهی روانۀ بازار کتاب شده است . به گمان من شنیدن صدای شاعر، در تسهیل ارتباط بین مخاطب و شعر او نقش مؤثری ایفا می کند. و اما ...
ناشر : موسسۀ تحقیقات نظری اصفهان
مرکز پخش امضای یادگاری (اصفهان) 6633450-0311
گزينه اشعار
انتشارات مرواريد
( به بهانه انتشار چاپ دوم گزینه اشعار باباچاهی )
جهان و روشنايي هاي غمناك ( مجموعه شعر )
سال انتشار 1349
ناشر : انتشارات زمان
نم نم بارانم ( مجموعه شعر و يك موخره در باره ي شعر پسانيمايي )
سال انتشار 1375
ناشر : دارينوش
نم نم بارانم نقطه ي درخشاني در حضور ديگرگونه و البته پر سر و صداي باباچاهي در دهه ي هفتاد است .
انتشار نم نم بارانم ، بدون هيچ مبالغه اي به يك انفجار ادبي شباهت داشت و تا آن اندازه پر جاذبه بود كه هنوز هم ، جزء شعر هاي پرخواننده ي دهه ي هفتاد محسوب مي شود .
نگارش بيش از چهل و پنج نقد بر اين مجموعه و محل نزاع قرار گرفتن نگره هاي شاعر ، خود به اندازه ي چندين مجموعه شعر خوب ، فضاي ادبي را داغ نگه مي داشت . نه كتاب هاي پيشين باباچاهي و نه كتاب هاي همنسلانش ، به اندازه ي نم نم بارانم ، با اقبال خوانندگان حرفه اي و غير حرفه اي مواجه نشده ؛ به عبارت ديگر چنين استقبالي از يك كتاب شعر – آن هم در دوره اي كه از بحران مخاطب سخن مي رود – بي سابقه بوده است .
كشف و حال شاعرانه ، جان حسي شعر و فوران عاطفي پيام ، نقاط حساس شعر را زير پوشش مي گيرد . موفقيت در اجراي نگره هاي تازه اي چون : جنون مندي ، مركززدايي ، شكستگي روايت و سپيد نويسي و... شعر هاي اين كتاب را به نحو برجسته اي به ذهن مخاطب مي كشاند . با اين همه ، وفور تكنيك ، حس و حال شاعرانه را پس نمي زند و چنين به نظر مي رسد كه شاعر بسياري از نگره هاي وارداتي را مهر ايراني زده و آن غرابت و بيگانگي مالوف را از آنها زدوده است . اين مجموعه آن قدر مسحور كننده و رشك برانگيز بود كه بسياري از نگره هاي مورد اشاره را نه تنها در شعر باباچاهي تثبيت مي كند ، بلكه به شعر شاعران ديگر نيز كشانده است . شايد شاعران نسل من از خواندن اين سطور عصباني شوند . اما حقيقتا من نمي توانم شعف حاصل از نم نم بارانم را از ياد ببرم
" از كجا كه ما "
اول اشاره كرد كه يعني تو را
از بس كه تو شبيه خودت بودي
و بعد / در خيابان هاي تهران با من به راه افتاد
و هر كجا كه مي رفتم
گاهي طوفاني مي شد
و گاهي از سر مي گرفت موج هايش را
و كوچه هاي فرعي را هم آن چنان
كه لابد مي شد بر آن كشتي راند
در ياي بيست و پنج سال پيش
عينا
بيست و پنج سال پيش همان دريابود
از بس كه تو شبيه خودت بودي
و هزار فرسخ پرتاب شده هايت را
در كمتر از يك دقيقه
گاهي كه طوفاني مي شدي
گاهي كه از سر مي گرفتي
اما وقتي كه ديد
وقتي كه با چشم هاي خودش
با موج ها و خزه هاي خودش ديد
كه من تو را
از صدفي كه فقط تو را
هزار فرسخ را در كمتر از يك دقيقه
و با خيال راحت / به جاي اول خود برگشت
و در كنار خودش
كنار موج هاي خودش / ساكن شد
كنار غروب كه فرضا كشتي ها را
حالا بگو چه كار كنيم ؟ ما كجا و ساحل دريا كجا ؟
شن و ماسه از كجا ؟
كه خانه اي درست كنيم از كجا /
و روز ها كه مي گذرند از كجا كه ما
از كجا ؟
آن وقت سر به سر هم مي نهيم
خيابان هاي يك طرفه در خواب هم خلوت تر است
هيچ سكوتي طوفاني تر از اين طرف ها نيست
از بس كه تو شبيه خودت بودي
بعدا مي فهمي
معني اين حرف ها را بعدا مي فهمي
معني اين شير آب / كه ليوانت را
گاز بزن گلابي عصرانه ات را گاز بزن
و روز ها كه مي گذرند از كجا كه ما كوچك تر نشويم
از كجا ؟
از كجا كه قوطي كبريتي را به جاي در خانه ي خودمان
و چند دانه كبريت را به جاي پنجره ي خانه ي خودمان
و يادمان باشد
گاهي كه طوفاني مي شوي
گاهي كه از سر مي گيري
گاز بزن
گلابي عصرانه ات را گاز بزن .
شهريور 75 ( صص 115 تا 118 )
موخره ي كتاب
قرائت چهارم يا شعر پسا نيمايي ، شايد مهم ترين نگره ي باباچاهي در طول حيات شاعري اش باشد . او در اين قرائت ، شعر فارسي را به چهار دوره تقسيم مي كند :
قرائت پيش نيمايي ، نيمايي ، غير نيمايي و پسانيمايي
شعر پسانيمايي محور گفتگوي باباچاهي در اين موخره است كه ناظر بر نقاط اشباع شده ي قرائت هاي پيشين و وجوه تازه ي شعر پسانيمايي است . شعر پسانيمايي مولفه هاي ديگر گونه اي دارد كه باباچاهي به تفصيل در نوشته هايش بدان مي پردازد . ناگفته نماند كه ديدگاه تازه ي شاعر با نقد و نظر هاي موافق و مخالف بسياري روبرو شد كه همچنان – پس از گذشت يك دهه ادامه دارد .
( براي مطالعه ي بيشتر : كارنامه شماره 4 ، و نيز دو كتاب باباچاهي : گزاره هاي منفرد ، بيرون پريدن ازصف و مقالاتي كه شاعر و ديگران در يك دهه ي اخير نوشته اند )
منزل هاي دريا بي نشان است ( مجموعه شعر )
سال انتشار 1376 با تاخير
ناشر : نشر تكاپو
كتاب با تاخيري نسبتا حذف كننده به چاپ مي رسد ( شرح اين تاخير را شاعر در نشريات و نيز كتاب كه زندگي نامه گونه اي از اوست مفصل بيان داشت . )
منزل ها ... دقيقا در دل بحث هاي داغ پست مدرنيستي به دنيا آمد . سال 1376 ، كه مي توان آن را داغ ترين سال شعر دهه ي هفتاد دانست . در چنين فضايي ، كتاب منزل ها... با غلط هاي چاپي فراوان و پخش نابسامان به بازار آمد . همين تاخير سبب شد تا شاعر – منتقدان آن را جدي نگيرند و نقدو نظري بر نيانگيزد . به ويژه كه كتاب نم نم بارانم ، يك سال پيش تر منتشر شده بود . يعني به لحاظ موقعيت تاريخي ، بخت يار كتاب نبود . منزل ها شعر هاي 68 تا 72 را در بر مي گيرد كه به نوعي پيش زمينه ي شعر هاي پسانيمايي باباچاهي محسوب مي شوند . اما انتشار كتاب با تاخيري 4 ساله ، آن را به كتابي خنثي در جريان شناسي شعر بدل كرد .
با اين همه در سير تحول شعر باباچاهي منزل ها ... به خوبي يك دوره ي گذار را نشان مي دهد و چند شعر خوب نيز در اين كتاب خوش نشسته اند كه براي اهميت و اعتبار يك كتاب شعر كافي به نظر مي رسند . فضاي كلي كتاب فضاي يك دستي نيست . كتاب از نخستين شعر تا شعر هاي پاياني روند رو تفاوتي را تداعي مي كند كه رسيدن به نم نم بارانم سرنوشت محتوم شعر هاي پاياني كتاب محسوب مي شود .
در بخش آغازين كتاب – كه بيشترين حجم را به خود اختصاص داده – مضامين تلخ اجتماعي همچنان دست مايه ي سرايشند . ؛ تلخ انديشي شاعر در فضايي تيره ، آميخته با عطر واژ ه هاي فاخر و گاه آركاييك ، ميان عشق و مرگ و شعف و اندوه در حركتند . به نسبت شعر همدوره ي كتاب ، غناي فرهنگي واژگان از نقاط برجسته ي شعر ها به شمار مي روند
از پس باران و خراميدن ابر / عشق / نمي گنجد در جلوه ي طاووسي / چهره عيان مي كند / كه روي نهان كرده بود و / كبك در اندام او / آرميده بود ( ص7 )
و عشق و تغزل كه البته جايش محفوظ است :
شنبه اگر روز پر غزلي بود / عصر / فقط بر دو برگ سبز / تا آخر دنيا مي رفتي / و آن همه بال سفيد را / به كلاغي مي بخشيدي / كه در سياهي خود / گم شده بود . ..( ص 120)
هر چه به صفحات پاياني كتاب نزديك مي شويم با تازگي هاي غافلگير كننده اي روبروييم :
سطر هاي پاياني برخلاف شعر دهه ي شصت ضربه ي نهايي نيست
به كار گيري تمهيدات تعليقي با شگردهايي خاص كه در كتاب هاي بعدي جزء جدايي نا پذير شعر مي شوند
نحو ساده و امروزي همراه با واژگان روز مره
تخفيف سيطره ي وزن
پرهيز از نگارش توضيحي همراه با سفيد نويسي خفيف
و...
شعر" مثل ايوب " اگر چه همه ي مولفه هاي كتاب را يك جا ندارد ، يكي از زيباترين شعر هاي اين كتاب است كه بارها مورد خوانش قرار گرفته و بي گمان در هر گزينه ي منصفانه اي از شعر معاصر جايش محفوظ است .
"مثل ايوب"
در بيمارستان ها اصلا خبري نيست
مخصوصا / هفت و سه چهار دقيقه ..
اول شب / كه رفت و آمد ميخك ها
در راهروها / ممنوع است
سيب سفيدي / تنها
گوشه ي بشقابي را روشن كرده است
و كف دستي كه به تدريج / تاريك مي شود
از نفس تخت خواب فلزي .
هفت و سه چهار دقيقه ../ اصلا ...
وقت غروب / وقت عصب هاي قطع شده
وقت دهن هاي بسته
و چشمان نيمه باز .
( خاطره ها با ملافه هاي سفيد سفر مي كنند )
وقت دعا :
( شيشه هاي خالي دارو / يكي يكي / شرمسار خدا مي شوند )
وقت چه مي دانم ؟
وقت عزا / وقت عروسي
( عقربه ها دست مي كشند از سر اعداد )
هفت و سه چهار دقيقه ..
وقت نفس هاي آخر ايوب
( ساعت ديواري / طبعا / تاريك مي شود )
و كف دستي كه به تدريج
از نفس كافور .
و اين كه تو مي گويي ارواح كفن پوش را ديده اي
هفت پسر و سه دختر (هفت و سه چهار دقيقه )
و آن كه خدا ترس بود و نوكراني كثير داشت ...
در بيمارستان ها اصلا خبري نيست
وقت غروب
وقت عصب هاي قطع شده .
يا كه تو از سايه ي شمشاد ها ترسيده اي
( آبي / چيزي بنوش )
يا كه يقينا رازي در كار است
گر چه همين حالا / آن جا
( من قول مي دهم )
سيب سفيدي / تنها
گوشه ي بشقابي را روشن كرده ست
بهمن 72 ( صص 225 تا 229 )
به شيوه ي كتاب هاي اخير باباچاهي ، فصلي از نقد و نظر هاي شاعر با عنوان " در حوالي تمهيدات " به آخر كتاب افزوده شده است
در "در حوالي تمهيدات " اين عناوين به چشم مي خورد :
چرا مي نويسم ؟ / بحران شعر / در حاشيه بحران شعر امروز / در حاشيه ي شعر مدرن / شعر مدرن نيما ، شاملو و فروغ / اخوان و شعر مدرن / فروغ و شعر گفتار / نيما و رفتار با اشيا و عناصر / در حاشيه ي شعر شهودي / شگرد هاي روشده / در حاشيه ي زبان شعر / شعر فكر و شعر ذكر / شعر امروز اكنون ...
در بي تكيه گاهي ( مجموعه شعر )
سال انتشار 1346
ناشر : انتشارات زمان
در بی تکیه گاهی عنوان اولین کتاب شعر باباچاهی است که در شهریور 1346، از سوی انتشارات زمان تهران در 71 صفحه به چاپ رسید .
و این آغاز راه پر مخاطره ای بود که نام باباچاهی را به شعر معاصر معرفی کرد . همواره اولین کتاب شاعر با کنجکاوی مخا طبان همراه است . کتاب اول باباچاهی نیز از چنین قاعده ای مستثنی نبود . عموم شعر های این کتاب در فضایی حسی و عاطفی شکل گرفته اند .
شمس لنگرودي در كتاب تاريخ تحليلي شعر نو در باره ي اين كتاب مي نويسد :
" مجموعه ي اول باباچاهي ... كم اثر ترو بي مايه تر از مجمعه هاي اول فروغ و شاملو نبود ...اگر چه شعر هاي در بي تكيه گاهي در شدت احساسات جواناه غوطه ور بود و لاجرم عمق و بعدي نمي يافت ، ولي به سبب خصايل ذكر شده ( اشعار عاطفي – تصويري ، با رويكردي اجتماعي ) عموم خوانندگاه هر دو گروه – فرم گرا و سياسي – را جذب مي كرد . چنين بود كه پس از چندي ، اشعاري از اين كتاب – كه صبغه اي از علايق هر دو گروه را داشت – شهرت يافت و دهان به دهان گشت كه از جمله بود : "خورشيد ها و خارها " و "چه بايد گفت " (تاريخ تحليلي شعر نو ، جلد سوم ص 462 و چهارم ص 90 )
معروف ترین شعر این کتاب ، خورشید ها و خارها ست . روانی و نحو ساده ی شعر ، در آسان خوانی – نه ساده انگاری – سهم ویژه ای دارد. شهرت این شعر در ذهن همنسلان باباچاهی تا حدی است که هنوز هم عده ای او را شاعر خورشید ها و خار ها می دانند . بخصوص همسالانی که با بخش دوم آثار باباچاهی کنار نیامدند ، مرتب دوران پرشکوه و روز گار طلایی اش را یاد آور می شوند.
من از آبشخور غو کان بد آواز می آیم
و با من گفتگوی مرغ های خانه بر دوشي است
که جفت خویش را در شیشه های آب می بینند
دلم ای دوست می سوزد
که قمری ها نمی خوانند
که دختر های عاشق گل نمی چینند.
زمين آبستن گل هاي نفرين بود و من ابري ملامت بار
كه نا ميمون ترين اندوه را در بوته هاي خار مي ديدم
زمين با من نمي پيوست
و من زيبا ترين گل هاي غم را از ضمير خاك مي چيدم
هلا اي غرفه هاي تار
هلا سرداب ها ، گل خانه هاي بد شگون شهر !
هلا ميخانه هاي تا سحر بيدار !
من از آبشخور غو کان بد آواز
من از خلوتگه زاغان پر نيرنگ مي آيم
شب من ، قصه ي تلخي ست
كه هر فصلش سر آغاز كتابي شوم خواهد شد
غم من باد و باراني ست
كه تا اعماق دنيا راه خواهد يافت ....
آواي دريا مردان (مجموعه شعر )
سال انتشار 1368
ناشر : عصر جديد
اگر در پي رد گيري ورود زبان گفتار و لهجه هاي غير رسمي در شعر باباچاهي باشيم ، آواي در يا مردان نقطه ي عطفي محسوب مي شود . گويي شاعر نيز به حاشيه اي بودن لهجه ي جنوبي باور دارد . آن را در متن شعر به كار نمي گيرد . غالبا در ديالوگ ها از آن بهره مي برد .
دي / اونجا / با چشم هاي كور خودُم ديدُم / ديدي كه ؟ / ديدم كه شير ممد از دريا / از كنار نخلستون / با برق برنوش ...
ديالوگ ها از زبان شخصيت هاي جنوبي و يا راوي ( شاعر ) وارد شعر مي شوند . به علاوه ، شاعر در كل متن نيز به واژه ها و فضاي جنوبي علاقه نشان مي دهد .
درضمن شاعر علاقه ي مفرطش به نوعي تركيب سازي را پنهان نمي كند ، همچنان كه بافت نمايشي جزيي از ساختار شعر در اين دوره محسوب مي شود . همه ي اين ها مويد اين است كه دغدغه ي زبان ، در كنار گزينش معناهاي متفاوت ، ذهن او را به خود مشغول داشته است و جنگ كه " ماه را ويران مي كرد " .
اين جا درياست يكي از نمونه هاي موفق شعر باباچاهي در اين دوره محسوب مي شود . كه تقريبا همه ي دغدغه ها و وسوسه هايش را بر مي تابد .
اين جا درياست
دمام و
سنج و عاشوراست
و زنگيان بالا بلند
با عضلات شب
بر طبل هاي لبالب از درد
دندان مي سايند .
مستورگان ساده دل
كل مي زنند و
كوليان تندر
كرنا .
جاسم اما
از حجله گاه دريا
با ماه لاغر اندام گام بر مي دارد
تا ارغوان شن
- ما با شهيدان دجله و دريا بيعت كرده ايم
- جاسم
داماد درد و دريا
با كاكل خزه پوش
با خنده و خضابت
از آفتاب و مرواريد
نه ! از كهكشان ماهي و ميگو بگو !
از "گاف و گرگور "
از دكل و دريا حرفي بزن .
جاسم
حرفي بزن !
ما با شهيدان دجله و دريا بيعت كرده ايم
كشتي
سياره ي متواري
باري براسكله
يله شد
و آفتاب – دريا مرد
آتشفشان سردي بود
از ميان " نگله ها و موزيري ها " گذشت
با كاكل خزه پوش .
- جاسم
- ( ...)
دمام و سنج
و هق هق زلال جليلو
- دي رود ، رود
جاسم تازه دومادوم
سرو شمشادوم
دي رود ، رود .
-مادر ضجه مكن
- هاي بخت سيام ، بوا آتش گرفتُم ، بوا ، بوا
- ليلا مگري
عروس دريا مگري
جاسم حرفي بزن
ما با شهيدان دجله و دريا بيعت كرده ايم
دي رود ، رود
دمام و
سنج .