گفتن از نوشتن
اين زيبايي براي بهمن بازرگاني
عاشق ما نكني شده كه زير چشماش پف پف پف پف پفكيست
رگهاي دستاش زده بيرون
تيله مارها مارِ مار نشدهاند هنوز
مور مورهم كه نكرده – نميكنند
قد كشيده – نكشيده كمي چاق- تركهاي غبغباش افتاده – نيفتاده
ويترين بوي تُرشِِ خوشِ خوشْ خوشِ پيري برداشته
يك استكان سركه ميارزد به صد پياله ميِ مُلكِ ري
به خواستگارياش بروم؟ يا يك دل و صد دل كه گفتهاند؟
پيرِ پير گچِ گچ گچْ گچي
مخصوصاً كه قوزك پايش هم درد كند پشت ويترين مغازه
عينك ته استكاني هم كه بزند يك استكان سركه ميارزد به
عشق تو يك طرفه است جوان دوازده – صد و بيست ساله!
و دكوراتور گفت: فروشيدني نيست!
روسري آبي چقدْر به سر و صورتش ميآيد
ميآيد كه آمده باشد
من آمدهام كه عشق بنياد كنم [1]
ناخنهايش را نه لاك زده كولاك ميكند موها و ابروهايش كه
از سفيد تريد سفيدترند!
به عمهام كه چهل سال پيش مُرد در «گوشه»اي از «اصفهان»
سلام ميفرستد و ميگويد:
يادته يادته يادته؟[2]
خرداد ماه 1387
[1] - از يك ترانه
[2] - از يك ترانهي كوچه بازاري
نگاهى به كتاب باباچاهى، از سرى تاريخ شفاهى ادبيات معاصر ايران
نويسنده: مجتبى پورمحسن
تاريخ شفاهى در فرهنگ ايرانيان اهميتى بسيار بيشتر از تاريخ مكتوب داشته است. چه بسا بسيارى از ورق هاى تاريخ مكتوب ايرانى نيز مبتنى بر تاريخ شفاهى بوده است. در سال هاى اخير ناشران استقبال زيادى از كتاب هاى تاريخ شفاهى كرده اند. اما سوژه اصلى اين كتاب ها بيشتر شخصيت هاى سياسى با گرايش هاى خاص بوده اند. در حالى كه در صد سال اخير روند تحولات ادبى شتاب مضاعفى يافته و ضرورت پرداختن به تاريخ ادبيات حس مى شود. در اين بين نشر روزنگار انتشار مجموعه اى از تاريخ شفاهى ادبيات معاصر ايران را آغاز كرده است.
صادق هدايت، صمد بهرنگى، هوشنگ گلشيرى ، م.آزاد و على باباچاهى شاعران و نويسندگانى هستند كه تاكنون كتابى با نامشان از سرى كتاب هاى مجموعه تاريخ شفاهى ادبيات معاصر ايران منتشر شده و از اين مجموعه على باباچاهى تنها شاعر يا نويسنده زنده اى است كه تا به حال درباره اش چنين كتابى چاپ شده است و به خاطر اينكه شكل كتاب به صورت يك گفت وگوى بلند با خود اوست تفاوت هاى زيادى با سه كتاب ديگر دارد. كتاب «باباچاهى» به ۹ بخش مختلف تقسيم شده و در هر بخش گفت وگو، اتفاقات خاص آن دوره محور اصلى گفت وگو است.
در بخش اول باباچاهى در گفت وگو با سيدعبدالله سادات مدنى، مولف كتاب به دوره كودكى خود مى پردازد. او كه متولد كنگان است از زندگى در «جفره» مى گويد و از پدر و مادرش ياد مى كند. در اين بخش گفت وگو كننده سعى مى كند تا از دريچه سئوالاتى كوتاه كم كم وارد خانواده باباچاهى شود و مخاطب را با وضعيت اقتصادى، روانشناسى و اجتماعى خانواده او آشنا سازد. شاعر در اين بخش سعى دارد چيزى را ناگفته نگذارد. او به عشق دوران دبستان اش هم اشاره مى كند.
بخش دوم كتاب به دوره نوجوانى شاعر اختصاص دارد. در اين بخش خاطرات خواندنى باباچاهى از آتشى نقل مى شود. در واقع در سال هاى دبيرستان باباچاهى به شكل جدى ترى به شعر پرداخت. منوچهر آتشى و محمدرضا نعمتى دو شاعرى هستند كه خود باباچاهى در خاطراتش تاكيد مى كند كه نقش مهمى در پيوند او با شعر معاصر داشته اند. باباچاهى در جايى مى گويد: «يك روز آقاى آتشى در حال خواندن شعرى از خودش بود و من داشتم با يكى از همكلاسى هايم صحبت مى كردم. آتشى كه از دست من عصبانى شده بود آمد جلو و سيلى محكمى بيخ گوش من نواخت ولى من اصلاً از كار او ناراحت نشدم، درد نداشت! و كينه اى هم از او به دل نگرفتم. اما روزهاى ديگر كه او در كلاس براى ما شعر مى خواند من به شعرخوانى او محل نمى گذاشتم. در واقع با او قهر بودم، شعرهايش بى مخاطب مانده بود!
ماجراى عشق باباچاهى به معلمى كه ده تا پانزده سال از او بزرگتر بود نيز خواندنى است.
در بخش سوم كه به دوره جوانى شاعر پرداخته مى شود باباچاهى درباره تجربياتش در دانشگاه حرف مى زند و در جايى كه مصاحبه كننده اصرار مى كند كه او نمونه اى از رابطه با همكلاسى هايش را بيان كند، تيزبينانه مى گويد: «سربسته كه بگويم گاه افشاى پاره اى احساسات يا بيان اين گونه گرايش هاى عاطفى براى بعضى ها غيرقابل فهم است. اين محدوديت ها در بازگويى وجوهى از زندگى خصوصى شاعر - به خصوص اگر زنده باشد - سبب مى شود كه بخش هاى جذابى از زندگى او همچنان پنهان بماند. بخش هايى كه در صورت آشكار شدن، مى توانست زمينه نزديكى هرچه بيشتر مخاطب را با او فراهم سازد.» همچنان كه باباچاهى مى گويد در جامعه معاصر ايران، شاعر يا نويسنده حتى در ۶۳سالگى نيز نمى تواند نقابى را كه به ايجاب زندگى در اجتماع بر چهره زده، از صورت برگيرد.
دوره سربازى نيز از سال هايى است كه مورد توجه زياد على باباچاهى واقع مى شود. اين توجه وقتى بيش از اندازه جلوه مى كند كه به قسمتى از دغدغه هاى زندگى او چندان اهميتى داده نمى شود.«كار، عشق، ازدواج» مقولاتى هستند كه در بخش مجزايى از گفت وگو با باباچاهى پى گرفته مى شوند. در اين صفحات على باباچاهى درباره ازدواج با همسرش و شاغل شدنش در مدارس بوشهر حرف مى زند. اما در خلال اين حرف ها گريزى هم به خاطرات محافل شعرى مى زند. او از پاتوق هاى «كافه فيروز» و «كافه نادرى» مى گويد. خاطراتى كه به «ساواك» پيوند مى خورد. موضوعى كه مورد علاقه گفت وگو كننده است. و باز هم سخن عشق. باباچاهى يك صفحه بعد بار ديگر درباره عشق مى گويد: يكى از قسمت هاى مهم كتاب روايت از كار بى كار شدن باباچاهى در سال هاى پايانى دهه پنجاه است. او كه معلم و كارمند آموزش و پرورش بود به خاطر تحولات سياسى به قول خودش بازنشانده شد. بعدها مى بينيم كه اين بازنشستگى پيش از موعد زندگى باباچاهى را وارد چه پيچ و خم هايى مى كند.
در بخش هاى پنجم تا هشتم كتاب به بررسى فعاليت هاى فرهنگى - ادبى على باباچاهى در طول چهار دهه پرداخته مى شود. از اينجا كتاب شعر باباچاهى به شكل جدى ترى پى گرفته مى شود. باباچاهى درباره آغاز فعاليت حرفه اى خود به گفت وگو كننده پاسخ مى دهد: «با نوع تلقى شما از فعاليت هنرى، تلاش هاى فرهنگى من حدود سال ۴۲ و ۴۳ آغاز شد، با چاپ شعرهايم در مجله فردوسى كه در آن زمان يكى از مجلات معتبر به حساب مى آمد، گذر همه شاعران به اين مجله افتاده است.»
باباچاهى در توصيف فعاليت هاى ادبى اش در دهه چهل به ارتباطاتش با مجلات خوشه و فردوسى مى پردازد. البته از بسيارى از اتفاقات مهم اين دهه بسيار سطحى گذشته شده است مثلاً در مورد شعر حجم نظرات باباچاهى به يك پاراگراف كوتاه محدود مى شود كه آن هم يك تاريخ نگارى كلى است. شايد بهتر بود گفت وگو كننده به جاى اينكه آن همه درباره عشق و عاشقى على باباچاهى اصرار كند كمى بيشتر درباره شعر حجم پافشارى مى كرد. يكى از نكات مثبت جواب هاى باباچاهى روحيه خودانتقادى اوست كه در پاسخ كوتاه به آخرين سئوال بخش فعاليت هاى دهه ۵۰-۴۰ تجلى يافته است. سئوال: «فكر مى كنيد چرا شعرهاى شما در دهه چهل مخاطبانى پيدا كرد؟» پاسخ: «براى اينكه مخاطبان آن زمان بيشتر به مقولات غيرشعرى توجه داشتند!»در بخش فعاليت هاى فرهنگى - ادبى دهه ۶۰-۵۰ بيشتر به كتاب هاى چاپ شده باباچاهى در اين دهه پرداخته مى شود. شايد به اين دليل كه كلاً شعر در اين دهه از پويايى دهه چهل برخوردار نبود، نمى شد انتظارى بيش از اين داشت.
دهه شصت و هفتاد اهميت ويژه اى در كارنامه شعرى على باباچاهى دارد. چرا كه در اين دو دهه است كه او حضور پررنگ تر و تاثيرگذارترى در شعر معاصر فارسى دارد. خاطرات شاعر درباره اتفاقات دهه شصت بسيار خواندنى است چرا كه كمتر درباره فضاى حاكم بر محافل اين سال ها صحبت شده است. از سوى ديگر چون در اين خاطرات نام آدم هايى به چشم مى خورد كه همچنان در عرصه ادبيات معاصر نقش آفرينى مى كنند خاطرات باباچاهى حساسيت برانگيزتر است. باباچاهى در اين بخش از مجلات «دنياى سخن» و «آدينه» مى گويد. بخشى از گفته هاى باباچاهى نيز به تجربيات نقدنويسى او مربوط مى شود. او از عدم تحمل نقد بعضى از شاعران سرشناس معاصر پرده برمى دارد.
اما مهمترين بخش گفت وگوى بلند باباچاهى، فعاليت هاى ادبى او در دهه هفتاد است. دهه هفتاد يكى از مناقشه برانگيزترين دوره ها براى شعر معاصر ايران بوده است. تعدد جريان هاى نوگرا در اين دهه، بازار نقد و نظر را هميشه گرم نگه داشته و از همين رو حرف هاى باباچاهى كه در اين دهه هم مسئوليت صفحات شعر يكى از مهمترين مجلات يعنى «آدينه» را در اختيار داشته و هم مجموعه نظراتش با عنوان «شعر پسانيمايى» در موخره مجموعه شعرهايش به چاپ رسيده، حساسيت برانگيز به نظر مى رسد. او در اين بحث درباره فعاليت هايش در مركز نشر دانشگاهى، مجله آدينه و كارگاه شعر خود حرف مى زند و در بين حرف هايش پاى حرف و حديث هايى كه پشت صفحات شعر آدينه بود به ميان كشيده و به بحث گذاشته مى شود. يكى از بخش هاى خواندنى حرف هاى باباچاهى جايى است كه به مجادلات قلمى اش با رضا براهنى اشاره مى كند. اين مجادلات در روزنامه ايران چاپ شد. ماجرا از اين قرار بود كه باباچاهى يك جلسه ميهمان كارگاه شعر براهنى بود. در جلسه شعرى مى خواند و ... شنيدن ادامه ماجرا از زبان خودش در كتاب جالب تر است.
باباچاهى به چند محفل شعرى مشهورتر كه در دهه هفتاد شكل گرفت اشاره مى كند اما خيلى سرسرى از آن مى گذرد. ضمن اينكه جاى نظرات او درباره جريان هاى اصلى دهه هفتاد نيز خالى است. به نظر مى رسيد با توجه به حضور پررنگ باباچاهى در فضاى شعر سال هاى اخير گفت وگو با او درباره فعاليت هاى دهه هفتاد جدى تر و طبعاً خواندنى تر باشد.
زبان طنز باباچاهى در كل كتاب به جذاب تر شدن گفت وگو كمك مى كند. نقطه قوتى كه گاهى به نقطه ضعف تبديل مى شود و هم اين شائبه را ايجاد مى كند كه مصاحبه به صورت مكتوب انجام شده است. البته مكتوب بودن مصاحبه به خودى خود ايرادى محسوب نمى شود اما گفت وگو بايد چنان تنظيم شود كه مصاحبه حضورى و شفاهى و صميمى تر به نظر برسد. مثلاً گفت وگو كننده مى پرسد: «به كتابخانه ها رفت و آمد داشتيد يا نه؟» اگر جواب مثبت است چه كتابخانه هايى؟ اين سئوال دقيقاً لو مى دهد كه مصاحبه مكتوب انجام شده است. از سوى ديگر درباره بعضى از فعاليت هاى مهم باباچاهى چندان درنگ نشده است. به هر حال با توجه به اينكه او يكى از اعضاى قديمى كانون نويسندگان ايران است انتظار مى رفت سئوالات بيشترى در اين مورد از او پرسيده شود. از اين اشكالات كه بگذريم كتاب «على باباچاهى» از سرى تاريخ شفاهى ادبيات معاصر ايران كتاب ارزشمندى است. خواننده اين كتاب مى تواند اميدوار باشد كه پس از خواندن اين كتاب، با سويه هايى ناگفته از زندگى باباچاهى آشنا شود.
مرکز پخش و فروش: نشر ققنوس و نشر اختران تهران خیابان انقلاب 12 فروردین