دو شعر تازه


دو شعر تازه از علی باباچاهی در شرق





مراسم نکوداشت علی باباچاهی و باقی قضایا




گروه ادبے مايا برگزار مي كند
نكوداشت شاعري نظريه پرداز و جريان ساز ـ علي باباچاهي


نيم قرن خلاقيت، نگارش بي‌وقفه، تكوين و تأليف 40 كتاب شعر و نقد و پژوهش و بيش از هزار صفحه گفت‌وگو، نظريه‌پردازي و طـرح مباحث مناقشه‌انگيز، از علي باباچاهي چهره‌اي متفاوت، تأثيرگذار و جريان‌ساز ساخته است؛
...اين ها را ننوشتيم تا بهانه ي برپا كردن مراسم نكوداشتي را ترتيب داده باشيم .
خواستيم بگوييم هماره شعر و شاعر براي فارسي زبانان بي اين دلايل هم دليلي ست براي حيات .
حال اگر شاعري سهم داشته باشد در اتفاق حيات ؛ هر روز برداشتي ست نكو از كاشته اي كه اين روزها گل شدن و گل دادنش دم گرم حضور مي طلبد و زاويه ي خوش تبسم .
در اين مراسم براي نخستين بار ، فيلم مستند " اين قيافه ي مشكوك " به كارگرداني دوست و يار همپايم " وحيد عليزاده رزازي " نيز اكران خواهد شد .


نکوداشت علی باباچاهی

                                                                  (طراح پوستر: فهیمه امامی)                

 

مراسمي كه ترتيب داده ايم بدين منوال است :
بخش نخست :
اجراي موسيقي زنده
سخنراني چند نازنين درباره ي علي باباچاهي
بخش مياني :
اكران فيلم "اين قيافه ي مشكوك"
بخش پاياني :
تقدير از علي باباچاهي
سخنراني و شعرخواني علي باباچاهي

اين مراسم با حضور عزيزاني همچون :
سيمين بهبهاني ـ هوشنگ چالنگي ـ مفتون اميني ـ محمد قائد ـ مديا كاشيگر ـ محمدعلي بهمني و ديگر اهالي ادبيات و سينما ، روز چهارشنبه بيست و چهارم اسفندماه 1390 در فرهنگسراي خانه ي مشق واقع در : خيابان آزادي ، خيابان استاد معين ، نبش خيابان دستغيب، جنب كتابخانه‌ي استاد معين برگزار خواهد شد .

چشم انتظار دوستان و بزرگواراني كه قصد آمدن دارند و ميل به شعر و شاعر .


گروه ادبي مايا
صاحب امتياز و مدير مسئول
جمال ذوالفقاري



نکوداشت شاعر


مراسم نكو‌داشت علي‌ باباچاهي برگزار مي‌شود.


به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، مراسم نكو‌داشت اين شاعر ساعت 16 روز چهارشنبه، 24 اسفندماه، در فرهنگسراي خانه‌ي مشق برگزار مي‌شود.


به گفته‌ي باباچاهي، در اين مراسم، علاوه بر نمايش فيلم مستندي از زندگي ‌او، افرادي همچون مفتون اميني، هوشنگ چالنگي، مديا كاشيگر و... حضور خواهند داشت.


گروه‌ ادبي مايا به عنوان برگزاركننده‌ي اين نشست در توضيحي عنوان كرده است: «نيم قرن خلاقيت، نگارش بي‌وقفه، تكوين و تأليف 40 كتاب شعر و نقد و پژوهش و بيش از هزار صفحه گفت‌وگو، نظريه‌پردازي و طـرح مباحث مناقشه‌انگيز، از علي باباچاهي چهره‌اي متفاوت، تأثيرگذار و جريان‌ساز ساخته است؛ از اين‌رو بر آن شديم به پاس اين حضور فعال و مستمر، مراسم بزرگداشتي هرچند نه درخور قدر بلند شاعر برگزار كنيم و مرور كوتاهي بر زندگي و شعرش را بر پرده‌اي سفيد به تماشا بنشينيم.»

فرهنگسراي خانه‌ي مشق در خيابان آزادي، خيابان استاد معين، نبش خيابان دستغيب، جنب كتابخانه‌ي استاد معين واقع شده است.



مكثي كوتاه بر «گل باران هزارروزه» / محمد لوطیج

  • مكثي كوتاه بر «گل باران هزارروزه» سروده علي باباچاهي
  • شعر به مثابه خنده‌درماني
  • محمد لوطيج


                                                                                   (منتشر شده در روزنامه شرق )


  • گل باران هزارروزه در جايي ايستاده كه شعر معروف به دهه 70 ظاهرا به تاريخ ادبيات پيوسته، اما پس‌لرزه‌هايش همچنان محسوس است. بسياري از مولفه‌هايي كه در دهه 70 ناآشنا و تازه مي‌نمودند، در شعر اكنون ديگر جا افتاده، از همراهان هميشگي شعر متفاوت محسوب مي‌شوند. خواننده پيگير شعر باباچاهي با بسياري از اين مولفه‌ها به خوبي آشناست؛ مولفه‌هايي چون: پرش/برش روايي، چندصدايي، معناگريزي، مجنون/ سپيدنويسي 
    و... غالب اين مولفه‌ها در بازخواني مجموعه‌هاي پيشين شاعر بارها كندوكاو شده‌اند. خواننده مورد اشاره لابد خوانده و مي‌داند كه شعر متفاوت سال‌هاست كه از پيراسته‌نويسي و رسمي‌نويسي فاصله گرفته است. با اين پيش‌فرض از طرح اين مباحث پرهيز كرده، صرفا به يكي از شاخصه‌هاي گل باران هزارروزه مي‌پردازم: مطايبه‌نويسي چندمنظوره. در سراسر اين مجموعه نشاني از تراژدي، سرگذشت عاشقانه، قصارگويه‌ها و... نيست. طنز خاص باباچاهي كه به ويژه از شعرهاي دهه 70 همراه هميشگي شعرهايش بوده، در اين مجموعه نيز موقعيتش را تثبيت‌شده مي‌بيند. انگار مخاطب ضمن قرائت شعر ناخواسته در معرض خنده‌درماني قرار مي‌گيرد؛ طنزي كه از جابه‌جايي موقعيت‌ها، كنش‌هاي غيرمنتظره و البته بستر كودكانه- شاعرانه حاصل مي‌شود. اگر قايل به حضور يك شخصيت شعري در شعر باشيم، اين شخصيت در شعر باباچاهي مطلقا در پي حل معضل‌ها و تناقض‌ها برنمي‌آيد. آنچه غيرطبيعي بودن واكنش‌ها را پيش روي خواندن مي‌نهد، آشفتگي روح (ر.ك: الكساندر بلوك) انسان عصر حاضر است كه در برابر انبوهي از كنش‌هاي چندپهلو و حيرت‌آور قرار مي‌گيرد. با اين توجيه كه او نسبت به اين آشفتگي‌ها آگاه است. واكنش او نسبت به موقعيت‌هاي متني بيش/ پيش از آنكه عاشقانه/ عارفانه و به معناي كلاسيكش شاعرانه باشد، بدوا عاجزانه به نظر مي‌آيد. به گونه‌اي كه اطلاق صفت فرهيخته به او، بيش از حد خنده‌دار و مضحك است. با اين توضيح كه از رويكرد كارت‌پستالي فاصله گرفته، گاه به فضايي كارتوني پهلو مي‌زند: 
    فكر كن فقط فكر كن/ به درختاني كه گاهي چكه‌چكه خون چكه مي‌كنند/ و به اين چوب و چرم نساييده دست به دست نگشته/ كه دختر جنگلباني بوده در مازندران -پدر!/ و پدر شبي نصف شبي بانگ برآورده خروس بي‌محل شده/ كنده‌اند سرش را/ بال و پرش را/ و گذاشته‌اند لب جويي كه آقا روباهه از آنجا مي‌گذرد (ص86) 
    مطايبه، خاصه در گل باران هزارروزه، از معناي رايج ادبي‌اش فراتر رفته، به نوعي شيوه زيست بدل مي‌شود. يك مدل زندگي ارايه مي‌كند كه در قبال بي‌رحمي، آشفتگي، پارادوكس‌هاي بي‌شمار و... خنده‌درماني را پيشنهاد مي‌كند چرا كه درك‌ناپذيري و تغيير‌ناپذيري پديده‌ها را پذيرفته و براي غلبه بر تناقض‌هاي بي‌شمار جهان ما، اين شكست معرفتي را در خنده كلمات پنهان مي‌كند. معنا، هدف، خوب و بد ارزش‌هاي جهانشمول و لايتغير، واقعيت قابل اثبات و... در لابه‌لاي واكنش‌هاي شخصيت شعري به نحو چشمگيري رنگ مي‌بازد و جايش را به گزاره‌هايي لغزان مي‌دهد؛ گزاره‌هايي كه هم تقدير تغيير‌ناپذير پديده‌ها را تاييد مي‌كند و هم به موازات آن تلاشي براي تغييرِ تغييرناپذيرهاست. بي‌اعتنا به امور بنيادين است. اين بي‌اعتنايي اما غالبا ديدگاهي وانمودي است: شاعر همچنان گوشش را به قلب جهان چسبانده و ضربانش را رصد مي‌كند. به جاي تغيير/ تفسير جهان، به بازي در لابه‌لاي كلمه رضايت مي‌دهد و از تن دادن به آنچه به معناي كلاسيكش «مهم» محسوب مي‌شود، پرهيز مي‌كند. 
    آنچه از گل باران هزارروزه در ذهن مخاطب رسوب مي‌كند، به واسطه گزينش مفاهيم نيست. حرف مهمي طرح نمي‌شود، هيچ مساله بنياديني بازگو نمي‌شود و در عين حال از همه چيز سخن مي‌رود: 
    ... خواهرش هم عاقل است هم دو چشم اضافي دارد/ جاي نيش زنبور را هم در تاريكي تشخيص مي‌دهد/ قصاص؟ باشد! قبول/ اجازه بدهيد/ بروم مشت‌مشت سرهاي ديگرم را هم بياورم/ يكي‌يكي ببريد بگذاريد لب جو/ مايه عبرت حشرات موذي هم بشود كافي‌ست (ص56) 
    خواننده‌اي كه يكباره مثلا از دلِ ابراهيم در آتشِ شاملو به اين سطرها پرتاب شده باشد، با شعري به غايت ساده‌لوحانه، خنده‌دار و گاه منفعل روبه‌رو مي‌شود؛ شعري كه سوءهاضمه گرفته از بس كه از همه چيز و همه كس تغذيه كرده؛ از نگارش رودكي گرفته تا ترانه‌هاي عاميانه، شعربازي‌ها، تمثيل‌هاي قطعه‌قطعه‌شده و... به كلي از فخامت و استواري شعر غيرنيمايي دور مي‌شود. در حقيقت شاعر پس‌زمينه تازه‌اي مي‌آفريند با سازوكاري تازه. اين context از آن جهت براي مخاطب شاملو ناآشنا و احتمالا مضحك است كه به context شعر راه نبرده است. او شعر باباچاهي را در context كه از شعر شاملو در ذهن دارد، مي‌خواند بنابراين اين ناهم‌خواني به مضحكه و تمسخر مي‌انجامد: 
    ... اما ‌اي كلاغي كه حوصله‌ات سر رفته اسمت بد در رفته/ پيش خودمان باشد اين حرف/ دوست داشتن تن به تن و دوست داشته شدن/ مي‌تواند قالب پنيري باشد وسط بشقاب/ در آشپزخانه‌اي كه پنجره‌هاي نظرگيري دارد/ نه؟ (ص66) 
    به نسبت مجموعه‌هاي پيشين، در گل باران هزارروزه، فضاي گروتسكي و مشمئزكننده، از بسامد كمتري برخوردار است. گو اينكه روحيه تلطيف‌شده‌اي در شعرها تعبيه شده، تا با شخصيت شعري رمانتيك‌تري روبه‌رو شويم. شايد انبوهي از جمعيت اهالي طبيعت در اين امر بي‌تاثير نباشد. 
    از آنجايي كه باباچاهي در هر دوره سعي كرده رفتار ديگرگونه‌اي با مطايبه داشته باشد، از بسته شدن فضاي شعري و حركت دايره‌اي دور مي‌ماند. اما اين انحراف هميشه وجود دارد كه تكرار نگاه مطايبه‌اي، به نوعي بحران بدل شود. انگار يك جهان‌بيني تبيين شده بر كنش‌هاي شعري نظارت مي‌كند و اين خطر محتمل است كه به نوعي ايدئولوژي كسل‌كننده منتهي شود.