گزینهای از
اشعار» عـلـی بـابـاچـاهـی«در قالب مجموعهای دوزبانه تحت عنوان» ایـن هـم یـک شـوخـی بـود« به ترجمهی انگلیسی» سـعـیـد
سـعـیـدپـور« و به اهتمام»
ایـوب صـادقـیـانـی»،
توسط » انـتـشـارات ویـسـتـار «منتشر شد. این کتاب در تیراژ 1100 نسخه و با قیمت
7500 تومان در کتابفروشی ویستار واقع در خیابان کریمخان زند، بین قائممقام و
خردمند شمالی، شماره 13 و
دیگر کتابفروشیهای معتبر تهران و شهرستانها عرضه میشود.
:شعری دوزبانه از این مجموعه را با هم میخوانیم
مثل ایوب
در بیمارستانها اصلاً خبری نیست
مخصوصاً/ هفت و سه چار دقیقه
اول شب که
رفت و آمد میخکها
در
راهروها/ ممنوع است
سیب سفیدی/ تنها
گوشهی بشقابی را روشن
کردهست
و کف دستی که به تدریج
تاریک میشود
از نفس تختخواب فلزی.
هفت و سه چار دقیقه/ اصلاً
وقت غروب
وقت عصبهای قطع شده
وقت دهنهای بسته و
چشمان نیمهباز:
(خاطرهها با ملافههای سفید/ سفر میکنند).
وقت دعا:
(شیشههای خالی دارو
یکی یکی
شرمسار خدا میشوند)
وقت چه میدانم؟
وقت عزا / وقت عروسی
(عقربهها
دست میکِشند از سر اعداد)
هفت و سه چار دقیقه
وقت نفسهای آخر ایوب:
(ساعت دیواری/طبعاً
تاریک
میشود
و کف
دستی که به تدریج
از نفس کافور.)
و اینکه تو میگویی ارواح کفنپوش را دیدهای
هفت پسر و سه دختر (هفت
وسه چهار دقیقه)
و آنکه
خداترس بود و نوکرانی کثیر داشت...؟1
در
بیمارستانها اما اصلاً خبری نیست
وقت غروب
وقت عصبهای قطع شده.
یا که تو از سایهی شمشادها ترسیدهای
(آبی/چیزی بنوش)
یا که یقیناً رازی در کار است
گرچه همین حالا
آنجا
(من قول میدهم)
سیب سفیدی/ تنها
گوشهی بشقابی را روشن کردهست.
بهمنماه 1372
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- عیناَ از کتاب مقدس آمده.
LIKE JOB
Nothing is
happening in hospitals
specially at 3-4
minutes past 7
early
evening
when
the clutter of carnations
in corridors is banned
An apple white /
alone
has lit a plate corner
And a hand palm
that dims gradually
from the breath of the metal bed
3-4 minutes past 7
Let’s say at sunset
Time of slashed
nerves
Time of closed
mouths and half open eyes:
(memories travel
with white linen)
Time of prayer:
(empty medicine
vials are one by one shamed
before God)
Time of what else
Time for mourning /
for wedding
(pointers abandon
the numerals)
3-4 minutes past 7
Time for the last
breath of Job:
(the clock/
naturally darkens
and a hand palm
gradually
from the breath of
camphor)
And what you say
you’ve seen shrouded ghosts in streets
Seven boys and
three girls (3-4 minutes past 7)
And he who was
god-fearing and had many a servant…?
Nothing happening
in hospitals however
Time of sunset
Time of slashed
nerves.
Or you fear the
shadow of box-trees
(drink water/
something)
or there’s
certainly a secret
although right now
Over there
(I promise)
an apple white /
alone
has lit a plate’s
corner.
«1993»