گفتوگو با علی باباچاهی دربارهی شعر و وضعیت نشر آن
علی باباچاهی: شعر نماد عدم تسلیمپذیری ایرانیان است.
سرویس فرهنگ و ادب هنرآنلاین، ایرانیها همواره در طول تاریخ برای بیان عقایدشان به شعر پناه میبردند، در واقع شعر گریزگاهی برای بیان اعتراض آنها بوده و بی شک میتوان گفت شعر، نماد پابرجایی و عدم تسلیمپذیری ما در طول تاریخ به شما میرود. علی باباچاهی، شاعر مجموعه هایی چون"در بی تکیه گاهی"، "پیکاسو در آب های خلیج فارس"، "عقل عذابم می دهد"، "قیافه ام که خیلی مشکوک است" و... از اوست. گفتوگوی هنرآنلاین با علی باباچاهی را دربار
ه شعر و وضعیت نشر آن میخوانید:
اگر به تاریخ ادبیات فارسی رجوع کنیم؛ به وضوح با این موضوع روبهرو می شویم که همواره در ایران شعر محبوب تر از نثر بوده است، شما اقبال شعر را در مقایسه با نثر ناشی از چه مسائلی می دانید؟
برای پاسخ دادن به این پرسش من دلایل قانع کننده ای ندارم. به نظرم همواره از دیرباز در ایران؛ شعر بیشتر از نثر مورد توجه بوده استهمان طور که هنرهای دینی بیشتر از رقص و آواز پیشرفت کرده اند. این موضوع را باید از جنبه های اجتماعی و فرهنگی بررسی کرد. به نظرم به دلیل فضای فرهنگی ما شعر و نقاشی در ایران بیش از هر هنری فرصت و امکان باروری و رشد را داشته اند. به هر حال این موضوع به روحیات و شرایط زیستی و اجتماعی ما ایرانی ها ربط دارد. همان طور که مثلا در یونان تاتر و نمایشنامه نویسی مورد توجه بوده و یا در اتریش و آلمان موسیقی.
آقای عبدالعی دستعیب معتقدند چون نثر به صراحت نیاز دارد اما شعر مشحون از استعاره و مجاز است و ما ایرانی ها آدم های درون گرایی هستیم که به همین دلیل به سمت شعر گرایش پیدا می کنیم؟
ما ایرانی ها آدم های درون گرا و به تبع آن استعاره زده ای هستیم از این رو به سمت شعر گرایش پیدا کرده ایم؛ تعبیر درستی نیست، بلکه باید همان طور که گفتم باید درباره گرایش ایرانیان به شعر یا نثر براساس موقیعت زیست اجتماعی شان بررسی شود و بعد به نتیجه برسیم. ایرانی ها همواره در طول تاریخ با ممنوعیت هایی برای بیان عقایدشان روبرو بوده اند و این عامل موجب شده که تنها به شعر پناه ببرند و شعر در واقع تنها مفربیان اعتراض ایرانی ها در طول تاریخ بوده است و بی شک می توان گفت که شعر نماد پابرجایی و عدم تسلیم پذیر بودن ایرانی ها درطول تاریخ به شما می رود. البته این سخنی که من درباره شعر می گویم درباره شعر راستین است و سخنم درباره موج ها و افرادی که به دنبال این موج ها راه می افتند نیست. به نظر من شعر فارسی از چنان توانایی و ظرفیتی برخوردار بوده است که بتواند درونیات و تاریخی که بر ایرانیان گذشته است را در خودش جای دهد و شعر با چنان توانی در ایران به حیات خودش ادامه داده است که هرگز زیر سایه سایر هنرها نرفته است و از این نظر قابل تامل است.البته من هرگز منکر وجود شعرهای سطحی و پیش پا افتاده ای نیستم که این روزها هم در جامعه ادبی و میان اقشار مختلف مردم رواج پیدا کرده است.به نظر من تمام شاعران جهان به نوعی به استعاره گرایش دارند و نمی توان این استعاره زدگی را مختص و محدود به گروه یا جامعه خاصی کرد و لزوما در خود فرو رفتگی ما را منوط به استعاره زدگی مان دانست. به نظرم طرح این موضوع درست نیست. شعر حافظ کجا در خود فرو رفته است؛ شعر حافظ شعر اعتراض و حتی شوخ طبانه است. به نظرم باید حساب در خود فرو رفتگی را با افسردگی را از هم جدا کرد. شعر حافظ و خیام نمونه اعلای شعر سرخوشی و اعتراض است و به نظرم شعر معاصر ما از دهه 40 از خود بیرون آمده و چنان مسائل این زمانی را به خودش وصل کرده است که از فرط برون گرایی از ناب گرایی فاصله گرفته است.
با توجه به این که این روزها نه تنها ناشران بلکه مردم نیز بیشتر نسبت به حوزه ادبیات داستانی در مقایسه با شعر اقبال بیشتری نشان می دهند؛ این موضوع شما را به عنوان یک شاعر دچار اندوه و نگرانی نمی کند ؟
خوب به اقتضای زمانه این روزها رمان و داستان مخاطب خاص خودشان را پیدا کرده اند و این اتفاق بسیار خوبی است و به نظرم شعر از چنان توانایی برخوردار است که هرگز مخاطب اش را از دست نمی دهد. حتی اگر فرض را بر روی این بگذاریم که شعر دیگر مخاطب نداشته باشد، این موضوع اصلا من را افسرده نمی کند. من حتی اگر فقط خودم مخاطب شعرم باشم باز هم شعر می گویم. به نظرم اقبال افراد جامعه نسبت به نثر اتفاق ساده ای نیست واز زمانی که رمان و رمان نویسی در ایران باب شد نثر مخاطب خودش را داشته و نمی توان خط کشید د که کسی که مخاطب شعراست؛ دیگر نمی تواند مخاطب نثر باشد. شاید اگر بخواهیم این موضوع را واکاوی کنیم که چرا شعر امروز کمتر خوانده می شود، دلیلش انتشار انبوه مجموعه شعر در دهه های اخیر باشد که زمینه بی اعتمادی مردم را نسبت به شعر بوجود آورد. البته بخشی از بی اعتنایی نسبت به شعر هم ناشی از کم حوصلگی مخاطبان می شود.
به نظر شما شعر خوب چگونه از سوی جامعه تایید می شود؟
برای این که یک شاعرشعرش از سوی جامعه اش مهر تایید بگیرد، باید عمرش را پای شعر بگذارد. کسی که رمان یا داستان می نویسد در این کارش به مرور انتفاعی هم خواهد داشت، اما واقعا برای یک شاعر فقط شعر مهم است و برای خود من که عمرم را پای شعر گذاشتم چنین است. اگر نیما با همه مرارت ها و سختی هایی که کشید؛ در ادبیات ما ایستاده و شعرش از او دفاع می کند، به واسطه این است که در کارش پافشاری کرد و هیچ چیزی نتوانست او را از راهی که انتخاب کرده بود منصرف کند. رفتار شاعر واقعا باید چنین باشد.
فکر نمی کنید انتشار مجموعه های ضعیف چه درعرصه داستان و چه شعر پسند مخاطب را پایین می آورد؟
من کاملا با این موضوع موافق هستم؛ متاسفانه در سال های گذشته شاهد انتشار آثار ضعیفی در حوزه شعر و داستان بوده ایم که من این آثار را بیشتر به عنوان کتاب های آشپزخانه ای می دانم. کتاب هایی که مخاطب آنها را می تواند در فواصل کارهایش و یا در حالی که در سفر است، بخواند ویژگی عمده این آثار جنبه سرگرم کنندگی آنهاست.
متاسفانه ادبیات آشپزخانه ای این روزها بخش عمده بازار کتاب ما را به خودش اختصاص داده است. من ماه ها پیش برای رونمایی مجموعه شعری دعوت شده بودم؛ مجموعه شعری که در ادامه جریان ساده نویسی که این روزها مد شده منتشر شده. مجموعه شعری که واقعا حرفی برای گفتن نداشت و نوشته هایش هم شعر نبود و کپی رویدادها ی بسیار معمولی بود. اما چنان از این مجموعه در این نشست تجلیل به عمل می آوردند که اگر کسی اطلاعاتی از شعر نداشته باشد فکر می کرد با چه اثر ارزشمندی روبرو شده است.
خوب وقتی جامعه جدی ادبی ما به چنین کتاب هایی بها می دهد؛ از آدم های معمولی چه انتظار باید داشته باشیم، این کتاب با تبلیغاتی ازاین دست به تیراژ متعدد می رسد اما گزیده شعرهای یدالله رویایی که دهه 50 از سوی انتشارات مروارید منتشر شده با گذشت این همه سال به چاپ چهارم نرسیده است. به نظر من مخاطب باید خودش از تیزهوشی برخوردار باشد که به هر مجموعه شعری بها ندهد. البته این جریان های انحرافی در شعر از جمله ساده نویسی مختص به جامعه ادبی ما نیست و در غرب نیز شاهد آن هستیم. چند سال پیش محمود کیانوش در مقاله ای عنوان کرده بود که اگر همین امروز ناشری بیاید شعرهای "پوند "و یا "الیوت " را منتشر کند، سال ها خواهد گذشت تا پنج هزار نسخه کتاب به فروش برسد. اما درهمین مقطع زمانی خواهیم دید که مجموعه شعرهای جریان ساده نویسی با چه استقبالی روبرو می شوند.
به نظر شما آیا پشت پرده ایی می توان برای شعر معاصر ایران فرض کرد؟ مناسباتی که زمینه انتشار و تجدید چاپ آثار ادبی را رقم می زنند؟
معتقدم باید به همه چیز مشکوک بود و شعر معاصر ایران هم هیچ وقت از جریانات پشت پرده مصون نبوده است. چه طور ممکن است در جامعه ای که ادعا می کنیم نه تنها شعر بلکه کتاب بازاری ندارد یک مجموعه شعر درعرض چهار ماه به شش چاپ برسد و یا مجموعه ای پیش از این که به کتاب فروشی برسد به چاپ دوم رسیده باشد. متاسفانه درسال های اخیر بارها شاهد چنین مسائلی بوده ایم و مسائل پشت پرده هیچ وقت دست از سر شعر معاصر ما بر نخواهند داشت همین جریانات پشت پرده سرنوشت بسیاری از شاعران را رقم زده و در چنین شرایطی باید به شعر پناه برد.
به نظر شما با همه این اتفاقات و مسائل پشت پرده، شعر در جامعه ما از چه جایگاهی برخوردار است؟
شعر جایگاه خودش را در جامعه دارد؛ البته من هرگز به شعر پرغوغا فکر نمی کنم، اگر همین امروز ویراستار انتشارات گالیمار با من تماس بگیرد و بگوید قرار است که ما 20 شعر منتشر نشده از شما را در کنار سایر شاعران منتخب مان منتشر کنیم و از من شعر بخواهد؛ من در پاسخ می گویم که شعر ندارم، این دلیل بر بی کاری من نیست.
بلکه همین الان که با شما حرف می زنم یک مجموعه شعر منتشر نشده دست انتشارات مروارید دارم؛ دو مجموعه نزد نشر ثالث و انتشارات نگاه و مجموعه ای که قرار بود از سوی انتشارات نگاه منتشر شود. اما به دلیل مشکلات سرانجام اش هنوز مشخص نیست و چند مجموعه شعر دیگر که نزد انتشارات دیبایه دارم. با یک بررسی ساده؛ این موضوع شما را به این موضوع رهنون می کند که اگر در جامعه ما شعر جایگاهی نداشت، چگونه ممکن بود که این تعداد مجموعه شعر از من به طور همزمان در حال انتشار باشد.
با توجه به این که این روزها بیشتر نقدهایی که درباره مجموعه شعرها در مطبوعات ما منتشر می شوند به نوعی نان قرض دادن هستند و یا تسویه حساب های شخصی و کمتر میان مطالبی که منتشر می شوند به نقد و داوری درست درباره مجموعه شعرها برخورد می کنیم؛ آیا به نظر شما خلا نقد ادبی در جامعه ما احساس نمی شود؟
به نظر من و بیشتر کسانی که ادبیات معاصر ما را بررسی و دنبال می کنند؛ همان قدر که ما در دهه 40 و 50 شاهد شکوفایی و بلوغ نقد ادبی در جامعه ادبی بودیم؛ این روزها خلا منتقدان راستین ادبی را احساس می کنیم و بخشی از این موضوع ناشی از این می شود که ما نشریات ادبی جدی در جامعه مان نداریم؛ وقتی نشریه جدی ای نداریم چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم که نقد جدیی هم منتشر شود. به نظرم نقدهایی که هم جسته و گریخته در مطبوعات ما منتشر می شوند نقدهای صریحی نیستند و نقدهای منتقدانی چون "سیروس شمیسا"، "تقی پورنامداریان" و "ع پاشایی" که همچنان می نویسند، محافظه کارانه است و با نقد محافظه کارانه راه به جایی نخواهیم برد. من در یکی دوساله اخیر چند نقد جان دار و موشکافانه از "عبدالعی دستعیب" خواندم که واقعا از نوع نگاه و شیوه برخوردش با متن لذت بردم . البته دستغیب هم در دهه های 60 و 70 با اغماض، نقدهایی بر روی شعر معاصر به ویژه شعر متفاوت نوشت؛ اما در سال های اخیر خودش به انتقاد خودش پرداخت و شیوه جدیدی را برای نقد پیش گرفت. خود من نیز از جمله کسانی بوده ام که در این سال ها روی شعرمعاصر کار کرده ام و کتاب های متعددی که در حوزه نقد و بررسی تمام جریان های شعر امروز ایران منتشر کرده ام خود دلیلی بر این ادعا است.
گفتوگو:مریم آموسا
+ نوشته شده در پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۱ ساعت 12:25 توسط مدیریت وبلاگ
|